بيگانه» و «وابسته به اجانب» ياد ميكردند،[1] تا از اين راه، اقتدار معنوي او را زايل، و مردم را از گِرد وي پراكنده سازند.
همان طور كه آشكار است اين شگردها، بسيار شبيه ترفندهايي است كه دشمنانِ پيامبران ابتدا دربارة ايشان به كار ميبردند و با سعي در تخريب شخصيت آنان ميكوشيدند تا ايشان را در نظر مردم خوار و سخيف و مجنون و... بنمايانند و مانع پيروي از آنان شوند. اين شيوه همچنين درباره ديگر رهبران و مبارزان نهضت اِعمال ميشد و آنان نيز به شيوههاي گوناگوني آماج تهمت و افترا و استهزا و... واقع ميشدند. اما پس از آنكه كار مبارزه با رژيم پهلوي بالا گرفت، شدت مخالفت امام خميني(رحمه الله) با دستگاه طاغوت به جايي رسيد كه موجوديت آن را به خطر انداخت. رژيم در تحليلهاي خود به اين نتيجه رسيد كه جز برخورد قهرآميز با رهبر نهضت، راهي باقي نمانده است، و به اين ترتيب پس از سخنرانيِ عصر عاشوراي (13 خرداد) سال 42، شبانه به منزل
[1] در كتاب انقلاب سفيد، منسوب به محمّدرضا پهلوي، دربارة ماجراي 15 خرداد چنين ميخوانيم:
«اين غائله به تحريك عوامل ارتجاع توسط شخصي صورت گرفت كه مدعي روحانيت بود... در عوض مسلّم بود كه اين شخص ارتباط مرموزي با عوامل بيگانه دارد؛ به طوري كه ديديم راديوهاي آوارگانِ بيوطنِ حزب سابقِ توده، يعني حزبي كه اصولاً با خداشناسي مخالف بود از اين شخص به كرّات با عنوان آيتالله تجليل كردند و مقام او را، به اصطلاح، به عرش رسانيدند. ولو اينكه احياناً تحريكات اين شخص از جاي ديگر آب ميخورد» (انقلاب سفيد، ص 454؛ جلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 51، پاورقي).
همچنين حسن پاكروان (رئيس وقتِ سازمان مخوف امنيت رژيم پهلوي) در مصاحبهاي كه عصر روز 15 خرداد 42 ترتيب داده بود گفت: «... اخيراً روش برخي از روحانيون طوري بوده است كه اشكالات قابل ملاحظهاي ايجاد كرده است و اولياي امور را وادار نموده است براي حفظ مصالح عاليه مملكت اقدام نمايند... . اين اشخاص بدون در نظر گرفتن مصالح عالية كشور با تمام عناصر مرتجع همدست شدند و متوالياً تحريك كردند، از هيچ كار كوتاهي نكردند، از هيچ تهمتي خودداري نكردند، و كار به جايي رسيد كه با عوامل خارجي تماس گرفتند و ...» (جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، ص 48).