اسم الکتاب : نظريه حقوقى اسلام المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 208
خالص خدا بداند؛ چون معناى حقيقى وجود «خداى يگانه» اين است كه هر چه هست از او و با اراده اوست و وقتى همه چيز با اراده او موجود باشد، هيچ كس و هيچ موجودى از خويشتن خويش چيزى نخواهد داشت و اين همان معناى «عبوديت» است: لاَ يَمْلِكُونَ لاَِنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لاَ نَفْعًا وَ لاَ يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَ لاَ حَيَوةً وَ لاَ نُشُورًا[1]؛ براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را، و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى را.
نكته بعدى كه در جلسات گذشته اشاره كرديم اين بود كه خدا مالكِ هستى و مالكِ همه انسانها است و اوست كه بر همه كس و همه چيز حق دارد. بنابراين، هر حقى كه براى افراد ديگر ثابت شود، پرتو و شعاعى از «حق الهى» خواهد بود. به دنبال آن، اين سؤال مطرح شد كه آيا وقتى خدا براى انسانها حقوقى را معين مىنمايد، ناشى از يك اراده گزافى است؟! آيا هيچ مبنا، ملاك و مصلحتى در بين نيست؟! مثلا آيا خدا بىهيچ مبنايى صرفاً اراده كرده كه مرد بر زن، و زن بر مرد يا والدين بر فرزند خويش حق داشته باشند؟! فلاسفه الهى از چنين ارادهاى به «اراده جزافيه» تعبير مىكنند؛ يعنى اين كه خدا بدون رعايت مصلحت چيزى را براى كسى ثابت نمايد و افرادِ ديگر نه مىتوانند در مورد آن پرسش كنند و نه مىتوانند براى اين اراده الهى، توجيهى حكيمانه و خردمندانه پيدا كنند.
2. اراده جزافى يا اراده حكيمانه؟
بنا بر يك گرايش انحرافى كه از صدر اسلام تا كنون در بين برخى نحلههاى منتسب به اسلام وجود داشته است اراده خدا «اراده جزافى» و فاقد مصلحت و حكمت است. اين عده به آياتى از قرآن كريم استناد كردهاند؛ از جمله: لاَ يُسئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ[2]؛ در آنچه [خدا] انجام مىدهد چون و چرا راه ندارد، و[لى] آنان [انسانها]سؤال خواهند شد، و يا اين آيه: إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ[3]؛ همانا خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد. و نيز: إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُريدُ[4]؛ خدا هر چه را بخواهد فرمان مىدهد.
از اين آيات و مشابه آنها، اين برداشت نادرست را كردهاند كه اراده خدا حكيمانه نيست،