اسم الکتاب : نظريه حقوقى اسلام المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 109
حقى ثابت مىشد؟ خداى متعال درخت را به گونهاى آفريده كه انتخاب مكان كاشتهشدن در اختيار او نيست؛ هركجا او را بكارند، بايد همان جا سبز شود. انسان نيز مىشد همين گونه خلق شود و اگر اينگونه خلق شده بود، هيچ طلبى از خدا نداشت كه بخواهد آن را مطالبه كند.
پس اگر من به عنوان انسان، حق اراده كردن و گزينش و انتخاب دارم به اين سبب است كه خداوند مرا چنين آفريده است و خواسته كه از طريق اراده و انتخاب خودم به كمال برسم؛ در حالى كه مىتوانست مرا نيز مانند بسيارى از موجودات ديگر به گونهاى خلق كند كه جبراً به سمت و سوى خاصى كشيده شوم: وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى[1]؛ اگر خدا مىخواست، مىتوانست كارى كند كه همه انسانها غير از راه خوب هيچ راه ديگرى انتخاب نكنند؛ همانگونه كه ملائكه اين چنين هستند. پس ما اگر حق انتخاب داريم، خودِ همين حق را هم خدا به ما داده و از ذات اقدس او ناشى مىشود. اگر خدا انسان را نيز بىشعور يا مجبور خلق كرده بود حق انتخابى نداشت.
اكنون اين خدايى كه همه چيز ما و از جمله اختيار را عطا فرموده و ما را مختار آفريده است، حق دارد به ما دستور دهد كه اين اختيار و ارادهاى كه خودم به شما دادهام، در اين طريق خاص و آنگونه كه من مىگويم به كار بگيريد. خداوند مىفرمايد من شما را آفريدهام تا به كمال برسيد و كمال شما در تقرب به سوى من است، پس به من تقرب جوييد. اكنون چون خداوند چنين خواسته، ما نيز بايد چنين رفتار كنيم. خداوند خواسته است كه شرايط جامعه به گونهاى باشد كه مردم بتوانند اگر بخواهند به كمال و سعادت كه همان قرب الى الله است برسند. حق مردم بر حكومت نيز از همين جا ناشى مىشود؛ يعنى چون خداوند چنين خواسته، حكومت اسلامى را موظف نموده كه شرايط بندگى خدا و تقرب الى الله را در جامعه فراهم كند. اين حقى است كه مردم بر حكومت دارند و منشأ اين حق نيز همان طور كه گفتيم حق خداى متعال است. مقتضاى ادلهاى چون «مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاَْنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونَ[2]» و نظاير آن، اين است كه ما حق داريم در جامعه داراى شرايطى باشيم كه به راحتى بتوانيم خدا را پرستش كنيم و حكومت نيز موظف است چنين شرايطى را فراهم كند و موانع آن را برطرف نمايد. حاكم اسلامى بايد جلوى مفاسد اخلاقى را در جامعه بگيرد تا شرايط براى رشد و تعالى انسانها فراهم شود.