و آرامش لازم را نمىيابند. افزون بر اين، در اين جوامع به طور معمول عشقِ جدّى و با دوامى در خانواده پيدا نمىشود و هميشه احساس كمبود عاطفى خواهند داشت.
د. چهارمين و عمدهترين هدفِ تشكيل خانواده، تأمين نيازِ انسان به داشتن فرزند و تكثير نسل انسانها است. علاقه به داشتن فرزند، نيازى فطرى است. در هر پدر و مادرى، علاقه پدرى و مادرى وجود دارد كه شايد بتوان گفت: اين علاقه در مادر بيشتر است. پيدايش فرزند، خانواده را وارد مرحله جديدى مىكند و اعضاى ديگرى واردِ خانواده خواهند شد كه نسل بعد را تشكيل مىدهند و پايه تشكيل جامعه آينده خواهد شد.
از سوى ديگر، هنگامى كه اعضاى جامعه گسترش مىيابند و روابط خانوادگى و خويشاوندى در آنها ضعيف و فاصله آنها از هم زياد مىشود، اين ارزشهاى اجتماعى هستند كه جايگزينِ رابطه خويشاوندى و فاميلى شده، وحدت و همبستگى جامعه را تضمين و تأمين مىكنند؛ ارزشهايى كه اسلام بر آنها تكيه كرده و آنها را بر عقايد و بينش خاصّ خود استوار ساخته است؛ ولى بايد توجّه داشت كه انتقال اين ارزشها و عقايد به اعضاى آينده جامعه نيز به عهده خانواده است كه هرچه خانواده در اين راه موفّقتر باشد و بتواند فرزندان شايستهترى پرورش و تحويل جامعه بدهد، آينده جامعه، بهتر و روشنتر خواهد بود و اگر در مسأله رشد و تربيت فرزند كوتاهى شود، آينده جامعه تهديد خواهد شد.
كارهايى كه اعضاى خانواده در مسير تأمين اين اهداف انجام مىدهند، به دو نوع اصلى تقسيم مىشود:
أ. كارهايى كه از همه اعضاى خانواده ساخته است و همه، به طور يكسان مىتوانند با انجام آنها در تأمين اين اهداف مؤثّر باشند.
ب. كارهايى كه از همه اعضا ساخته نيست؛ بلكه به تناسب ويژگىهاى جسمى و روانى اعضا، هريك از آنها از فردِ خاصّى ساخته است و انجام آن از توانِ اعضاى ديگر خارج خواهد بود و بر همين اساس، به طور طبيعى، نوعى تقسيم كار بين اعضاى خانواده شكل مىگيرد؛ براى مثال ايفاى نقشى كه زن در محيط خانواده مىتواند داشته باشد، هيچگاه در توان مرد نيست. زن با توجّه به ويژگى ساختمان طبيعى و جسمانىاش مىتواند باردار شود و پس از وضع حمل، قادر است كودك خود را با شيرى كه در سينه دارد، تغذيه كند و با توجّه به ويژگيهاى روانىِ مادرانه، او را پرورش دهد؛ امّا اينگونه كارها از مرد كه داراى ويژگىهاى جسمانى و روانىِ ديگرى است برنمىآيد.