الهى در تمام عرصههاى فردى و اجتماعى است، در حالى كه پيشفرض جامعه مدنى غربى جدا كردن دين و نفى حاكميّت آن از عرصههاى اجتماعى است و بين اين دو ديدگاه كمال تنافى و تعارض وجود دارد.
بنابراين اگر بتوانيم معنايى براى جامعه مدنى بيابيم كه بر اساس نيازهاى جامعه خودمان و بر اساس تعريف «امّت» و لوازم آن ،از جمله «امامت» و «ولايت» پىريزى شده باشد، مىتوان ميان اين دو مفهوم جمع كرد. ابتدا بايد بررسى كرد كه از جامعه مدنى چه مىخواهيم و هدف از تشكيل آن چيست؟
به نظر مىرسد اهداف متصوّر از تشكيل جامعه مدنى در ميان امّت اسلامى در اين عصر عبارتاند از:
1. استيفاى حقوق مردم.
2. جلب مشاركت مردم در كارها و بالا بردن توان اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى امّت.
3. بهرهگيرى از افكار و انديشهها در تصحيح و بهبود روشها، تصميمگيرى و برنامهريزىها.
4. جلوگيرى از مفاسد ادارى و اجتماعى و مُمانعت از تعدّيات دولت عليه مردم
5. انجام تكاليف اجتماعى همچون «النصيحة لأئمّة المسلمين» و امر به معروف و نهى از منكر.
6. هدايت و تربيت مردم.
7. كاستن از بار تصدّى و مسؤوليتهاى دولت.
با توجّه به اهداف ياد شده كه در واقع كاركردهاى جامعه مدنى هستند، مىتوان در دل امّت اسلامى و با پايبندى به لوازم عضويّت در امّت، جامعه مدنى تشكيل داد. جامعه مدنى براى دستيابى به اهداف بالا پيوندهايى را ميان اعضاى نهادهاى خود ايجاد مىكند، امّا پيوندهاى امّت اسلامى حاكم بر پيوندهاى آن مىباشند، و اين بدان معناست كه اوّلا تعهّد اعضا به امّت اسلامى و رهبرى آن مقدّم بر تعهّد آنها به نهادهاى جامعه مدنى است، ثانياً اهداف و كاركردهاى جامعه مدنى همه در يك مرتبه نيستند: آن بخشى از كاركردها كه در راستاى تأمين بيشتر مصالح امّت باشد، مقدّم بر آن بخشهايى است كه صرفاً در جهت تأمين منافع فردى و گروهى است.