كمابيش متغيّرند؛ امّا تغييرش بى حساب نيست. به سبب زمان نيست كه تغيير مىكند. اگر اين ارزشهاى متغيّر را هم با ملاكهايش در نظر بگيريم، باز امور ثابتى خواهند بود؛ بنابراين به طور كلّى باورها و ارزشهايى را كه عقل ما بدانها نمى رسد، بايد از وحى و حاملان و مبلغان وحى بگيريم. مىماند تاكتيكها و روشهاى عملى كه براى رسيدن به اهداف ارزشمند بايد ياد بگيريم. فرض كنيد مىدانيم امنيت در جامعه بايد برقرار بشود؛ امّا اين كه در هر وضعى چگونه بايد امنيت را ايجاد كرد؛ اين دستگاه امنيتى چگونه بايد اداره شود؛ بودجه اش از كجا تأمين شود؛ چه كسى رئيس آن را تعيين كند؛ چه كسى آموزش بدهد، و صدها سؤال ديگر كه به امنيت مربوط است، در حيطه روشهامطرح مىشود. حفظ امنيت جامعه، ارزشى قطعى است كه بايد به آن رسيد؛ امّا از چه راهى بايد به آن برسيم؟ به طور مسلّم، زمان امامان: دستگاههاى نيروى انتظامى به صورت امروزى وجود نداشته است. آيا با عوض شدن وضع زندگى بايد دستگاههاى جديدى بنيانگذارى شود؟ بيشتر مسائل حكومتى از اين قبيل است. آيا بايد بگوييم چون اميرمؤمنان(عليه السلام) هيچ وقت ارتش و نيروى انتظامى نداشت، ما هم نبايد داشته باشيم؟ اگر بخواهيم حكومت اسلامى داشته باشيم، آيا اينها و وزارتخانهها و دستگاههاى ديگر را بايد منحل كنيم؟! آيا معناى تأسّى در اين جا اين است؟ اين پيچيده ترين بخش پرسش است.
يك بخش اين مسأله، به مسائل فقهى و نظرى تقليد در فقه مربوط مىشود كه چه چيزى حلال، و چه چيزى حرام است. چه چيز واجب، و چه چيز مباح است؛ امّا بخش دوم اين مسأله، جنبه مهمّ ديگرى است؛ به ويژه آن جا كه پاىِ بعضى از مسائل تخصصىِ اجتماعى پيش مىآيد؛ به طور مثال، در مسائل سياست بين المللى با كشورهاى ديگر چگونه رابطه داشته باشيم؟ مثلاً همين مسأله فلسطين كه امروز در جامعه ما مطرح است. عدّهاى مسلمان، تحت سخت ترين شكنجهها از سوى كافران و يهوديان زندگى مىكنند كه تمام هستى خود را براى حفظ هويت اسلامى شان در طبق اخلاص گذاشته اند. نمونههايش را در فيلمهاى تلويزيونى تماشا كرده ايد. پير و جوان و دختر و پسر و كودك، از هيچ چيز براى حفظ اصالت اسلامى خويش مضايقه نمى كنند. در اين وضعيت