مينويسد و به متعلّم ميگويد: اينچنين بنويس، اين ارائه، البته تعليم و تعلّم است امّا ذهني نيست. و فراگيري هيئت عمل خطاطي نيز غير از مشاهده حسّي خطوط و نقوش و... است، يعني نفس عملِ رؤيت، تعلّم نيست.
شيخ ميفرمايد: حتّي ـ با نظر دقيقتر ـ بايد گفت كه ارائه هيئت عمل در امور صناعي نيز «تعليم و تعلّم» نيست بلكه بايد آن را تعريف و تعرّف نام كرد، چون ادراك حسّي جزئيات، علم نيست بلكه معرفت است. شاهد اين مدّعا در زبان فارسي هم اين است كه وقتي شيئي را با ادراك حسّي، مييابيم نميگوييم «آن را دانستم»، بلكه ميگوييم: «آن را شناختم.»
از آنچه گفتيم پاسخ اعتراض و اشكال مستشكلين روشن شد و خلاصه پاسخ اين است كه اصلا ادراك حسّي، تعليم و تعلّم نيست تا گفته شود كه اين نيز مسبوق به علم قبلي است. از اين رو اين پندار هم كه قيد «ذهني» براي امتياز از «حسّي» است، پنداري نابجاست.
متن
و بعدَ ذلك فإنّ قولَهم «إنّ كلَّ تعليم و تعلّم ذهني فبعلم قد سبق». ليس الغرضُ به أي سبق اتّفق، بل اَنْ يكونَ سبقاً نافعاً في التّعليم و التعلّم، و حاصلَ الوجود في هذا التّعلّم حصولَ العِلّة مع المعلول. و أمّا الاحساسُ الأوّلُ فليس شيئاً موصلاً إلي إلاحساسِ الثّاني و لا جزءاً من السبب الموصل إلي إلاحساس الثاني نافعاً فيه موجوداً معه، فإن اُريدَ أَنْ يكونَ هذا الكلامُ علي هذا التأويلِ كالصّحيح فيجب أن يجعلَ بدلَ التّعليمِ و التعلّمِ، التّعريفُ و التّعرُّفُ، أو يُفهمَ من التعليم و التعلّم ما لم يُتواطأ عليه في هذه الكتب، بل ما يُفهم من التعريف و التعرّف، و لا مناقشةَ في ذلك.
ترجمه
علاوه بر آنچه گذشت بايد دانست مراد كساني كه ميگويند هر تعليم و تعلّم ذهني بر اساس علمي قبلي است، هرگونه سَبق و قَبليت نيست، بلكه سبقي است كه در تعليم و تعلّم نافع بوده؛ حصول آن همچون حصول علّت با معلول، در تعلّم نقش داشته باشد و با آن همراه باشد. ولي احساس اوّل هرگز ما را به احساس دوم نميرساند و جزء سببِ آن هم شمرده نميشود و اصلا نفع و دخلي در دوّمي ندارد و با آن، موجود و همراه نيست. لذا اگر بخواهيم كلام مذكور را با اين تأويل و تفسير ـ هم ـ