همانطور كه محال به دو قسم «وقوعي» و «ذاتي» تقسيم ميشود، متقابلا ممكن هم به دو قسم «ممكن وقوعي» و «ممكن ذاتي» تقسيم خواهد شد. حال وقتي در شبه يقين ميگوييم امكانِ زوال اعتقاد دوّم وجود دارد، و در عين حال اعتقاد به ناممكن بودن نقيض هم وجود دارد ممكن است كسي سؤال كند كه اين دو چگونه با هم جمع ميشوند؟ يعني با توجه به اينكه در خودِ معناي «عدم امكان» گويا استمرار زماني نيز نهفته است و وقتي ميگوييم «فلان امر ناممكن است» بدين معنا است كه هرگز در آينده هم محقق نخواهد شد، آيا اين مطلب كه نقيض قضيه «الف، ب است» محال است، با اين مطلب كه امكانِ صدق اين نقيض يعني صدق «الف، ب نيست» در آينده وجود دارد، متناقض نخواهد بود؟
با توجه به آنچه گذشت در پاسخ اين سؤال ميگوييم: مراد از امكان زوال، امكان ذاتي آن و مراد از عدم امكان نقيض، عدم امكان وقوعي آن است. به عبارت ديگر در شبه يقين به گونه دوّم، زوال يقينِ به قضيه، محال وقوعي است امّا محال ذاتي نميباشد.
علم و يقين
يقين در استعمالات عرفي در مقابل جهل قرار نميگيرد بلكه در برابر شكّ بكار ميرود و مقابل جهل، علم است. درعلم و جهل مسئله مطابقت و يا عدم مطابقت اعتقاد با واقع و نفسالامر لحاظ ميشود، امّا در يقين عرفي، صرفاً كيفيّت حالت نفساني انسان، ملحوظ است. از اين رو در جهل مركب گرچه «يقين» به كار ميرود، اما «علم» بر آن صادق نيست، يعني گرچه در ذهنِ جاهل مركّب نيز همانند عالِم، صورتي حاضر است و از اين جهت با جاهل بسيط، متفاوت است، ولي چون اين صورت، به خطابه شيئي نسبت داده ميشود و با آن مطابق نيست، علم شمرده نميشود. با توجّه با اين نكات، اگر در جايي گفته شود كه جهل مركّب هم نوعي تصديق است و در جاي ديگر گفته شود كه اصلا جهل مركّب از مَقسمِ تصوّر و تصديق (يعني علم) بيرون است، تناقضي نخواهد بود و نشانگر اين است كه واژه تصديق گاهي به لحاظ حالت نفساني و گاهي به لحاظ واقعنمايي آن استعمال ميشود.
فرق تصديق اقناعي و ظنّي
مرحوم شيخ(رحمه الله) در اينجا «اقناعي» و «ظني» را مرادف آورده است، امّا مرحوم خواجه