أعرفُ عندنا و ليس أعرفَ عند الطبيعة، و انتهينا إلي ما ليس أقدمَ بالطبع من الجهة الّتي حدّدنا بها الأقدمَ بالطبع، لكنّه أعرفُ عند الطبيعة. فإذا انتهينا إلي الأنواع الأخيرة ختمنا التعليمَ، فإنّا لا ننزل إلي الأشخاص، و إنّما نختم التعليمَ عند الأشياءِ الّتي هي أعرفُ عندَ الطبيعة.
ترجمه
پس تحقيقاً روشن شد كه در طبيعت، طبايع نوعي شناخته شدهتر از طبايع جنسياند، گرچه جنس نسبت به نوع، تقدّم طبعي دارد. امّا در نزد ما طبايع اجناس بر طبيعتهاي نوعي، تقدم دارند ـ يعني نسبت به عقول ما و نسبت به ادراك عقلي ما از حقيقتِ طبايع نوعي ـ زيرا عقل، اوّل چيزي كه درك ميكند، معناي عام و كلي است و سپس به مفاهيم تفصيلي ميرسد. لذا ميبينيم مردم تماماً از نظر شناخت كليترين مفاهيم نسبت به اشياء مشتركند، امّا در مورد انواع اشياء، كسي معرفت و شناخت بيشتري دارد كه جستجويش بيشتر باشد.
در مقام دست يافتن به مدركات، نخست، چيزهايي حاصل ميشوند كه از نظر ما مقدّم بر هر چيزي هستند و در طبيعت مؤخر از همه هستند ـ و آنها جزئيات محسوساند ـ كه ما از آنها كليّات را به دست ميآوريم. و پس از آن اگر ما بخواهيم كلّيات را تحقيقاً درك كنيم، نه به عنوان فرد منتشر و خيالي، از جايي آغاز ميكنيم كه هم در نزد ما شناخته شدهتر است و هم طبعاً تقدّم دارد و سپس به تدريج با سير نزولي به امور خاص و جزئي، [اضافي]يعني به امور نوعي ميرسيم.
پس ما در مقام بحث و كاوش، ابتدا از اعم آغاز ميكنيم و سپس به تدريج به امور مفصل و اخصّ تنزل پيدا ميكنيم. پس وقتي ما نخست طبايع كلّي جنسي را درك ميكنيم و سپس انواع را، در اين سير، ما از چيزي آغاز كردهايم كه تقدم طبعي داشته و براي ما شناخته شدهتر است، امّا براي طبيعت، اعرف نيست و به جايي منتهي شدهايم كه تقدّم طبعي به معنايي كه گفتيم ندارد، امّا در طبيعت شناخته شدهتر است. و هنگامي كه به انواع اخير ميرسيم ديگر آموزش را تمام ميكنيم و به حد اشخاص تنزل نميكنيم، و واضح است كه تعليم را وقتي پايان ميدهيم كه به اشيائي برسيم كه در طبيعت شناخته شدهتر هستند.