مثلا طبيعت آتش نسبت به حرارتش عليّت دارد، گرچه جعلِ حرارت براي آتش جعل تأليفي نيست بلكه جعل بسيط است، يعني در خارج انفكاكي بين جعل طبيعت آتش و جعل حرارت نيست. اين امر به برهان ضرري نميزند. به عبارت ديگر: ممكن است تحقّق اوسط براي اصغر، واسطه در ثبوت نداشته باشد بلكه ذات اصغر مقتضي اوسط باشد، كما اينكه نوعْ نسبت به خواص خود همين رابطه را دارد.
امّا اوسط نسبت به ذات اصغر عليتي ندارد، بلكه نسبت به پارهاي احكام اصغر، عليّت دارد. امّا اگر اكبر از لوازم اوّليّه اصغر نباشد و در رتبه اوسط نسبت به اصغر قرار نگيرد، اوسط ميتواند نسبت به ثبوت آن براي اصغر وساطت و عليّت داشته باشد. مثالي كه شيخ(رحمه الله) آورده است از هندسه است: اگر بگوييم «مثلث زوايايش مساوي با دو قائمه است» به گونهاي كه موضوع قضيه، طبيعت و ماهيت مثلث باشد، در اين صورت ذات مثلث نسبت به تساوي زوايايش با دو قائمه عليّت دارد و خود حدّ وسط (يعني تساوي با دو قائمه) نسبت به اكبر (يعني نصف بودن زواياي مثلث نسبت به زواياي مربع) وساطت خواهد داشت و لذا برهان مزبور، برهان لمّي است و در اين برهان، اصغر نسبت به اكبر اقتضا و عليّتي ندارد; چراكه نصفِ مربع بودن يك امر اضافي و نسبي است و علّت مستقيماً يك معلولِ اضافي و نسبي را ايجاد نميكند بلكه در وهله اول امري نفسي را ايجاد ميكند و اضافه و نسبت در مرتبه متأخر طرح ميشود.
مثلا آتش اوّلا و بالذات حرارت را ايجاد ميكند، امّا اينكه اين حرارت شديدتر از حرارت خورشيد است يا ضعيفتر در مرتبه بعدي مطرح ميشود و معلولِ مستقيم طبيعت آتش نيست. پس ممكن است اوسط از خواصّ و لوازم اصغر باشد و نسبت به ثبوت حكمي از احكامِ اصغر، وساطت و علّيت داشته باشد.
صورت ديگر از رابطه اصغر و اوسط اين است كه اصغر از خواص و لوازم اوسط باشد ـ بعكس صورت قبلي ـ كه در اين صورتْ اوسط هم علّت ذات اصغر خواهد بود و هم علّتِ ثبوت اكبر براي اصغر، يعني هم اصغر و هم اكبر از معاليل و لوازم اوسط محسوب ميشوند و پيشتر گفتيم كه ممكن است يك علّت، داراي دو معلولِ متلازم باشد.
متن
و لكن لقائل أن يقول: إنّه إذا ثبت حكمٌ علي الأصغر فصحّت النتيجةُ فأردنا أن