و قد يتّفقُ أن يكونَ في الوجود معلولا لوجود الأكبر في الأصغر. فالأوّلُ يسمَّي برهانَ الإنّ علي الإطلاق، و الثاني يسمَّي دليلا.
ترجمه
اگر «قياس» مفيد تصديق به اينكه «ألف، ب است» باشد، امّا علّتِ اينكه ألف، ب است را بدانگونه كه علّتِ تصديق را به دست ميدهد اعطا نكند، در اين صورت برهان انّي خواهد بود. و اگر بيانگر علّتِ، هر دو امر باشد بدين صورت كه حدّ وسط در عين حال كه در مقام بيان و اثبات، علّتِ تصديق به وجودِ اكبر براي اصغر يا سلبِ آن از اصغر است، در نفسِ وجود و مقام ثبوت نيز علّتِ وجود اكبر براي اصغر يا سلب آن از اصغر باشد، در اين صورت اين برهان، برهان لمّي خوانده ميشود.
و در برهان انّي گاه اتفاق ميافتد كه حدّ وسط در متن وجود نه علّت است براي وجود اكبر در اصغر و نه معلولِ وجود اكبر در اصغر است، بلكه امري است كه با آن نسبت تضايف دارد و يا از حيث نسبتِ به علّت، مساوي با آن است (يعني هر دو معلولِ يك علّتاند) و يا در مقام عروض با او معيت دارد، يا غير اينها از اموري كه طبعاً با وجود اكبر براي اصغر معيّت دارد. و گاهي اتفاق ميافتد كه حد اوسط در مقام ثبوت، معلولِ وجود اكبر در اصغر است.
در صورت اوّل، برهان را برهان انّي مطلق گويند و در صورت دوّم آن را دليل مينامند.
برهان انّي و لمّي
بعد از تعريف برهان، به تقسيم برهان به انّ و لمّ ميپردازد:
ميدانيم كه در هر برهاني حد وسط علتِ تصديق به نتيجه است چراكه در تحليل قياس برهاني به سه امر ميرسيم: حدّ اصغر، حدّ اوسط و حدّ اكبر. و از طرفي در نتيجه فقط حدّ اصغر و حدّ اكبر باقي ميمانند، پس معلوم ميشود كه تنها اوسط است كه به وسيله آن نتيجه ثابت ميشود، پس قوام برهان به حد اوسط است و همواره اوسط علتِ علم به نتيجه است و اگر در موردي اوسط، واسطه در اثباتِ نتيجه و سبب علم به آن نباشد اصلا برهان نيست.
حال اگر اوسط، علاوه بر اينكه واسطه در اثباتِ اكبر براي اصغر است، واسطه در ثبوت نفسالامري اكبر براي اصغر هم باشد در اين صورت برهان لمّي خواهد بود. در مثالِ معروف