علم خاص مورد تسليم قرار گرفته، ديگر مسائل بر آنها مبتني ميشوند و متعلّم از باب حسن ظنّي كه به معلّم دارد، آنها را ميپذيرد. امّا اگر در مقام بحث و تعليم، متعلّم با حالت استنكار و تشكيك به سخنان معلّم بنگرد و عجالتاً آنها را بپذيرد، اينگونه مسلّمات را اصطلاحاً «مصادرات» گويند، يعني سخناني كه محتاج تحقيق و استدلال بعدي است، امّا فعلا از آينده به حال و از ذيل به صدر آورده شدهاند تا مطلبي ديگر بر اساس آنها اثبات شود.[1] و مصادره از باب مفاعله شايد بدين خاطر گفته ميشود كه طرفين بر اين تصدير ـ عجالتاً ـ توافق دارند. اصطلاح مصادره به مطلوب، نيز كه در باب مغالطات معنوي به كار ميرود به همين معناست كه مغالط، نتيجهاي را كه متأخر از مقدمه استدلال است به عنوان مقدمه اخذ كند و آن را از ذيل به صدر بكشاند. اين مطلب با تفصيلي بيشتر در فصل دوازدهم از همين مقاله خواهد آمد.
مصطلح ديگر در اين باب «علوم متعارفه» است. مراد از علوم متعارفه، اصول عامّ و همگانياي است كه اختصاص به علم خاصّي ندارند و جزو مبادي همه علوم شمرده ميشوند مثل اينكه: «اجتماع نقيضين محال است» و «سلب يك شيء از خودش محال است» و «حمل يك چيز برخودش بديهي و ضروري است...» نكتهاي كه در اينجا بايد بدان توجه كنيم اين است كه اگر بخواهيم «مسلّمات» را دسته مستقلّي از مبادي قياسات بشماريم، و آن را در برابر مشهورات مطلقه و محدود و مقبولات قرار دهيم بايد بگوييم مراد از آن، قضايايي است كه مخاطب، خود بدانها معتقد است، بدون اينكه تكيه بر رأي جمهور مردم داشته باشد و يا از طايفه خاصي آن را گرفته باشد و يا اعتماد به سخن افراد مورد وثوق كرده باشد.
در فرق بين مقبول و مظنون نيز ميتوان گفت: اولي مقتضي جزم است، امّا دوّمي، جزمآور نيست.