مرد و ديگرى زن خلق شده است، بى جا و بى مبنا است؛ چون هيچ موجودى در اصلِ وجود، حقى بر خدا ندارد. هيچ كس حق ندارد بگويد من مىخواستم مرد يا زن باشم. انسان قبل از خلقت چيزى نبود كه بتواند ادعاى حق كند. اگر حقى براى انسان باشد بعد از آفرينش است.
آرى، پس از آفرينش اگر دو نفر از هر جهت به صورت مساوى كارهاى نيك انجام دادند و در عين حال، خدا ميان آن دو فرق بگذارد و يكى را به بهشت و ديگرى را به جهنم ببرد، اين تمايز ظلم است و خداوند هرگز چنين نخواهد كرد:
أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجّارِ؛1 آيا پرهيزكاران را چون پليدكاران قرار خواهيم داد؟
به هر حال آنچه در اصل آفرينش مسلّم است اين است كه هيچ موجودى حقى بر خدا ندارد. خداوند از سر لطف و كرم و بر اساس حكمت و مصلحت، به هر موجود، حظّى از وجود را عطا فرموده است. اساساً تمايز در عالم تكوين مصداق ظلم نيست. البته اگر در خلقت عالم كارى بر خلاف حكمت و مصلحت انجام شود جاى سؤال دارد؛ اما خداوند هرگز بر خلاف حكمت و مصلحت عمل نمىكند. از اين رو تمايزاتى كه در خلقت موجودات به چشم مىخورد، كاملا مطابق مصلحت و بر اساس حكمت است و نمىتوان گفت خداوند بين موجودات تبعيض قايل شده است.
بنابراين در عالم آفرينش، موجودات با هم تفاوت دارند و خداوند متعال به هر موجود ويژگىهاى خاصى را اعطا مىكند، اما با اين كار حق موجودى تضييع نمىشود؛ چون هيچ يك از موجودات، قبل از خلقت حقى بر خدا ندارند و تمامى آنچه در عالم تكوين واقع مىشود تنها بر اساس اقتضاى