هر جامعهاى احتياج دارد كه يك فرد يا يك دستگاه امور آن را اداره كند و در لزوم اين امر ترديدى وجود ندارد. در فرهنگ اسلامى به رابطهاى كه بين اداره كننده، مدير و رهبر جامعه با مردم برقرار مىشود، ولايت اطلاق مىگردد. معناى لغوى، معناى عرفى و اصطلاحاتى كه مردم چهارده قرن است با آن آشنا هستند، همين مطلب را ثابت مىكند. هيچ كس تا به حال نگفته كه وقتى گفته مىشود امام معصوم «ولىِّ» امت است، يعنى مردم سفيه هستند! آيا ، «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»1 يعنى خداوند ولىّ سفيهان و ديوانگان است؟! يا «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض»2 يعنى چه؟ آيا به اين معنى است كه مؤمنان عدهاى مجانين و سفيهان هستند كه هر كدام ولىّ يكديگرند؟!
رابطهاى كه بين امت و امام برقرار مىشود، ايجاب مىكند كه امام حق رهبرى و فرمان دادن به مردم را داشته باشد و مردم نيز موظف باشند فرمان او را اطاعت كنند، و البته در مقابل مردم نيز بر امام حقوقى خواهند داشت. نام اين رابطه در اصطلاح و فرهنگ اسلامى «ولايت» است. از اين رو معناى ولايت فقيه آن نيست كه مردم سفيه هستند و ولىّ فقيه قيّم آنها است، بلكه همان رابطهاى است كه حاكم مشروع هر جامعهاى با مردم آن جامعه دارد. تفاوت عمده در اين است كه در اين جا چون حاكميت بر اساس دين و شريعت است، ولايت ولىّ و حاكم، شعاعى از ولايت الهى است، از اين رو «امام» و «ولىّ» از نوعى قداست برخوردار است.