به هيچ يك از اديان آسمانى معتقد نيستند به اميرالمؤمنين(عليه السلام) عشق مىورزند. حال چگونه است كه قدر و منزلت چنين شخصيتى براى بسيارى از مسلمانان ناشناخته است و ارادت چندانى به آن حضرت ندارند؟!
حضرت على(عليه السلام) مظهر عدالت و سمبل تمام فضايل انسانى، و نام او يادآور آنها است. مسلمانانى كه در صدر اسلام آن معامله را با على(عليه السلام) كردند كسانى بودند كه سالها با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مصاحبت داشتند و فرمايشات آن حضرت(صلى الله عليه وآله) را درباره على(عليه السلام) شنيده بودند و فداكارى ها، شجاعت ها، گذشت ها، ايثارها، محبت ها، دل سوزىها و خيرخواهىهاى حضرت امير(عليه السلام) را به چشم خود ديده بودند. سؤال اين است كه چرا با اين همه، علاقه و ارادت چندانى به حضرت على(عليه السلام) پيدا نكردند و حتى برخى دشمنى هم كردند؟ سرّ اين مسأله در چيست؟
از سوى ديگر، مسأله وصايت، خلافت و امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز مطلبى نبود كه در طول تاريخ حيات پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مجهول و ناشناخته باشد. از همان اولين روزى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دعوت خود را علنى كردند، فرمودند: اول كسى كه به من ايمان بياورد، جانشين من خواهد بود،1 و همه ديدند كه اين شخص كسى جز نوجوانى ده، سيزده ساله، يعنى على بن ابى طالب(صلى الله عليه وآله) نبود. پس از آن نيز پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا آخرين روزهاى حيات، به مناسبتهاى مختلف اشاره مىكردند كه جانشين من على(عليه السلام) است. آخرين بار نيز در روز عيد غدير خم، هفتاد روز پيش از رحلت خويش، همه مسلمانانى را كه اجتماع آنها در آن محل ممكن بود ـ كه غالب مورخان جمعيتى بيش از صد هزار نفر را نوشتهاند ـ در بيابان و زير آفتاب داغ نگاه