هم كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در روز غدير و مواقع ديگر خلافت على(عليه السلام) را مطرح كرده اند، چيزى بيش از كانديداتورى نبوده است. اين كار پيامبر(صلى الله عليه وآله) فقط بدين معنى بود كه به نظر من اين شخص براى حكومت مناسب است، به او رأى بدهيد! اما چون در طول 25 سال مردم به آن حضرت رأى ندادند، امام و رهبر نشد و حق امامت و رهبرى نيز نداشت! كسى حق امامت داشت كه مردم به او رأى داده بودند. بر اين اساس، سه خليفه قبلى حق حكومت داشتند و حكومت اسلامى در آن 25 سال حق آنها بود.
متأسفانه امروزه اين شبهه را از زبان كسانى مىشنويم كه خود را شيعه و پيرو على(عليه السلام) مىدانند و احياناً عمامه نيز بر سردارند! اين در حالى است كه، شيعه هميشه معتقد بوده و هست كه منصب امامت و خلافت، از جانب خداى متعال به حضرت على(عليه السلام) داده شده است. بر اين اساس حتى اگر تمام مردم جمع شوند و در مخالفت با على(عليه السلام) شعار بدهند، از مشروعيت و حق حكومت او چيزى كاسته نمىشود. مگر آن زمان كه اكثريت مردم با پيامبر(صلى الله عليه وآله) مخالفت مىورزيدند و در طائف به سر و روى مبارك آن حضرت سنگ مىزدند، آن حضرت از رسالت و نبوت و حق حاكميت خلع مىشد؟! همانطور كه در اعطاى مقام رسالت به آن حضرت از جانب خداى متعال، خواست و پذيرش مردم هيچ نقشى نداشت، خداوند مقام امامت و حق حاكميت و رهبرى جامعه را هم به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داده بود، چه مردم بپذيرند، چه نپذيرند. هنگامى كه خداوند مقام امامت و حق حاكميت و رهبرى جامعه را به حضرت ابراهيم(عليه السلام) عطا فرمود، آن حضرت از خدا خواست كه اين مقام به فرزندانش نيز داده شود؛1 طبق نصوصى كه از شيعه و سنى