بحث و گفتگو بين مهاجران و انصار در مورد انتخاب امام و خليفه بالا گرفت تا جايى كه گفتند: براى اين كه حق هيچ يك از دو طرف ضايع نشود، دو جانشين انتخاب كنيم، «مِنّا اَميرٌ و مِنْكُمْ اَمير». بزرگان قوم گفتند: اين كار موجب وهن مسلمانان و اختلاف ميان آنان مىشود و عزت ما از بين خواهد رفت؛ از اين رو تنها بايد يك خليفه انتخاب شود. سرانجام ابوبكر برخاست و ماهرانه، خطبهاى انشا كرد. او ابتدا به ستايش و تمجيد از انصار پرداخت و سپس موقعيت و افتخارات مهاجران را نيز بيان كرد و گفت: براى حفظ وحدت امت اسلامى، امير از مهاجران باشد و از ميان انصار وزيرى براى او انتخاب شود و ما قول مىدهيم كه بدون مشورت انصار كارى انجام ندهيم. با شنيدن اين سخنان بعضى از انصار به طرفدارى از او برخاستند، تكبير گفته و با ابوبكر بيعت كردند. در اين هنگام سعد بن عباده برخاست و دست به شمشير برد؛ عمر نيز در برابر او شمشير كشيد و كار به جنگ و نزاع كشيده شد. اما با وساطت عدهاى ديگر از مسلمانان و خارج كردن سعد بن عباده از معركه، غائله خاتمه يافت و خلافت ابوبكر تثبيت شد.
در اين ميان، خبر اين واقعه به حضرت امير(عليه السلام) رسيد، در حالى كه آن حضرت پيكر مبارك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را تجهيز كرده و در قبر گذاشته بود. اميرالمؤمنين(عليه السلام) با شنيدن اين خبر بيل را در زمين فرو كرد، سر مبارك را به آسمان بلند كرد و آيات ابتداى سوره عنكبوت را تلاوت كردند: