اينجاست كه حضرت به نتيجهگيرى پرداختهاند و از مخاطبان خويش مىخواهند به خود آمده و خطر را جدّى بگيرند و بيشتر از آنچه به يك دشمن ظاهرىِ تا دندان مسلح فكر مىكنند و در پى بهترين شيوه رويارويى با او هستند، در انديشه مقابله با شيطان باشند و بدانند كه اين دشمن قسم خورده، به دنبال دچار كردن همگان به درد خود يعنى «تكبر» است. او ـ چنان كه اشاره شد ـ خداوند را به جهت امر به سجده، «اغواگر» خوانده و در مقابل، درصدد فريب بنىآدم برمىآيد:
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لاَُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَْرْضِ وَلاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ؛[1]گفت: پروردگار من، چون مرا اغوا نمودى، حتماً (گناهان را) برايشان در روى زمين مىآرايم، و قطعاً همه آنها را خواهم فريفت.
بهانه اغواگرى خود را چيزى كه او اغواى خداوندىاش مىخواند، دانسته و تصميم جدّى خويش مبنى بر گمراه ساختن بندگان خدا را با قاطعيت اعلام مىكند. طبيعى است كه او از همان راهى كه منجر به بيچارگى خودش شد، به سوى هدف گام برمىدارد و درصدد مبتلا كردن انسانها به همان درد خانمانسوز (خودبرتربينى) برمىآيد؛ چرا كه او دشمنى است سوگند خورده و خطرناك، و زخم او از هر زخمى كارىتر است.
[1] حجر (15)، 39. [2] حالت خشم و غضب عارض بر انسان را «حدّة» گويند. مجمعالبحرين، ج 3، ص 35. [3] «عظمت»، «بهره» و «بريدن»، سه معنايى است كه براى «جِدّ» گفته شده است. بعيد نيست كه «جدّيت» هم به همان معناى اخير مربوط باشد؛ چراكه انسان با «جدّيت» است كه كار مورد نظر را يكسره مىكند، و انگار آن را «بريده»، و تكليفش را قطعى كرده است. مقاييس اللغه، ج 1، ص 407.