در گذشته «بىتعصب»، يك دشنام شمرده مىشد؛ ولى امروز در بعضى جاها نه تنها دشنام نيست، بلكه نوعى ستايش به شمار مىرود؛ همان گونه كه «بىحيايى» را ناسزا مىدانستند؛ اما اكنون اصلا «حيا» را «عيب» دانسته و براى اشتباه گرفتنِ آن با «خجالت» مىگويند: انسان نبايد حيا داشته باشد. در فرهنگ غرب واژههايى چون «ناموس»، «غيرت» و امثال آن نه تنها مفهومى ندارد، بلكه چه بسا ارزشهايى منفى محسوب مىشود.
حميّت[1] نيز همچو تعصّب، از جانبدارى و تأكيد بر دفاع از چيز خاصى حكايت دارد و بايد كوشيد تا با پذيرش رنگ جاهليت، از نظر فرهنگ بلند قرآنى مورد مذمّت واقع نشود:
[1] امام(عليه السلام) در حكمت 44 (47) نهجالبلاغه در مورد شجاعت انسان مىفرمايند: «...وَشَجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ أَنَفَتِه؛ ميزان شجاعت و دلاورى هر فرد به اندازه خشم درونى او در مقابل موارد ناخوشايند است». مرحوم طريحى در توضيح آن آوردهاند: «الأَنَفَةُ حمية الأَنْفِ وَثَورانُ الغَضَب لِما يتخيل من مكروه يعرض استنكاراً له و استنكافاً من وقوعه و ظاهر كونه مبدءاً للشجاعة فى الاقدام على الامور؛ برانگيخته شدن و جوشش خشم در مورد نپذيرفتن آنچه ناملايمش مىداند و جلوگيرى از وقوع آن را «أَنَفة» گويند، و از آن جهت كه عملا او را به انجام امورى خاص وا مىدارد كه در شرايط عادى از او سر نمىزند، نقطه پيدايش شجاعت است. مجمع البحرين، ج 5، ص 28 و ر.ك. ج 1، ص 107 و ج 4، ص 286.