يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَد وَهُمْ صاغِرُونَ»،[1] در حقيقت براى بهسازى جامعه است. حتى بر روى مفسدان نيز، راه حق بسته نيست؛ آنان هر لحظه مىتوانند از سر اخلاص نداى فطرت را پاسخ مثبت داده و به دامان پرمهر جامعه اسلامى بازگردند و از عزت و شوكت اسلام بهرهمند شوند. طبعاً پس از روشن شدن حقيقت، باقيماندنشان بر آيين پيشين، به هيچ وجه قابل توجيه نيست؛ از اين رو حكومت اسلام براى حفظ آرامش و بالندگى جامعه به گونهاى با آنان برخورد مىكند كه در موضعگيرى نامناسب خود تجديد نظر كنند و تا فرصت باقى است، دست از سركشى و عناد بردارند.
ارائه نظرى صائب در هر زمينه، مشروط به «احاطه كامل» بر تمام جوانب آن امر است. در زمينه حقوق بشر بايد گفت: طرحهايى كه انسانِ بريده از وحى ارائه مىدهد، به لحاظ احاطه نداشتن به مصالح دراز مدت بشر، كارآمد نيست. علاوه بر اين، از «فقدان ضامن اجرا»ى همان كه خود تصويب كرده، به شدت رنج مىبرد؛ و همانگونه كه در جهان امروز به وضوح مىبينيم، به شعارى رنگباخته و دستاويزى كهنه در دست زورمداران مخالف كرامت راستين بشر تبديل شده است.
كافرى هم كه با دين خدا سر جنگ دارد، مادام كه «استكبار درونى» او را به اين بازى خطرناك وا مىدارد، چارهاى جز اينگونه رفتار با او نيست؛ ولى آنگاه كه به «عظمت خداى تعالى» اذعان كرد و اين احساس درون، كرنش برون را به ارمغان آورد، او نيز همچون ديگر حقباوران، محترم و عزيز خواهد شد و تا پيك مرگ را ملاقات نكرده، اين راه گشوده است: