كاش بشر در اين فرصت بسيار گذرا و كوتاه قدر اين نعمت را مىشناخت و توشهاى برمىگرفت، نه آنكه ضرورىترين اعتقادات دينى را هم مورد تشكيك قرار دهد و به اسم دين، در بنيادىترين مبانى دين (خداشناسى) امر را بر تازه از گرد راه رسيدههاى تشنه حقيقت مشتبه كرده و مصداق بارز «صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ الله»[1] شود. آنچه بيشتر مايه تأسف است، «نوكرى بىجيره و مواجب» برخى از آنان است كه بدون دريافت هيچگونه امكانات مادّى، «خَسِرَ الدُّنْيا وَالآْخِرَة»[2] شدهاند.
ممكن است پرسيده شود اين عملكرد حقستيزانه را چه توجيهى هست؟
پاسخ اين پرسش را در مجموعه مباحث حاضر به خوبى مىتوان جستوجو كرد. اينان به همان بيمارى دچار شدهاند كه ابليس به آن مبتلا و مروّج آن است، و امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مخاطبان حال و آينده را مشفقانه از آن بر حذر داشتند.[3] ريشه روانى اين رفتارهاى ناهنجار، همان «تكبّر و خودبرتربينى» است؛ چنانكه در آيه ديگرى از سوره غافر مىخوانيم:
إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللهِ بِغَيْرِ سُلْطان أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ؛[4] همانا افرادى كه بدون كمترين حجت و دليلى كه نصيبشان شده باشد، در آيات الاهى به جدال و گفتوگو مىپردازند در سينههاشان جز