به هر حال، اكنون پس از گذشت قرنها، دانشمندان بزرگِ ما جانفشانىها كرده و در مناظرات صميمانه و رهگشا در تبيين اصول مذهب حق، سعه صدر نشان دادهاند و به شبهات مطرح شده در اين باره پاسخهاى عالمانه و مستدلّ ارائه دادهاند؛ از اين رو افق شناخت شيعه امروز از حقايق والاى مكتب اهلبيت(عليهم السلام)، بسيار فراتر از شناخت محدودى است كه بسيارى از متدينان آن دوران داشتهاند. هرچند در آن دوران خفقان و اختناق دانشوران فرهيخته نيز به لحاظ ارتباط نزديك با مشعلهاى فروزان الاهى(عليهم السلام) هم خود پرده ظلمانى نادانى را از چشم بصيرت دور كرده بودند هم به شكرانه اين نعمت بزرگ در حد توان به گسترش دانش راستين مىپرداختند. ما مىبينيم امام صادق(عليه السلام) كه در فضاى باز سياسى ايجاد شده در دوران ويژه انتقال قدرت از بنىاميه به بنىعباس،[1] با جديت تمام با معارف بلندِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله)كامِ تشنگان
[1] حكومت بنىاميه به طور رسمى از اول ربيع الثانى سال 41 با معاويه آغاز شد و پس از حدود 91 سال در دوازدهم ربيع الاول سال 132 با كشته شدن چهاردهمين شاه اين سلسله كه به «مروان الحمار» معروف بود، طومار حكومت آنها در هم پيچيده شد. منتخب التواريخ، ص 415 ـ 426.
امامت سى و چهارساله امام صادق(عليه السلام) به دو دوره هيجده و شانزده سال تقسيم مىشود. قسمت نخست، از سال 114 ـ 132 با سلطنت پنج حاكم اخير بنىاميه (هشام، وليد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد و مروان الحمار) مصادف بود و قسمت دوم، سالهاى 132 ـ 148 همزمان با حكومت عبدالله بن سفاح (چهار سال) و سپس منصور دوانيقى بود و سرانجام به شهادت امام(عليه السلام) به دست وى انجاميد.