دورى جست و براى اعتلاى كلمه اسلام با آنان با تندى رفتار كرد: «وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً؛[1]...(كفار) بايد در شما خشونت و شدّت بيابند....»
آرى امرى بس عظيم است كه «انسان كامل» با آن درجه بلند در حالى كه به امرِ واجبِ «تجهيز بدن مبارك رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)» پرداخته است، خبر گردآمدن عدهاى را در سقيفه بنى ساعده «براى تعيين خليفه» بشنود و خود را براى آزمونى سترگ مهيّا سازد.
حقمحورى
آيا خداى تعالى براى شناخت حق، معيارى تعيين نكرده است؟
اين پرسشى است كه پاسخ منصفانه و بدون تعصب به آن، رهگشاى پيچيدگىهاى عميقى است كه در طول تاريخ پديد آمده. اگر انسان در آغاز راه به گونهاى پاسخگوى سؤال باشد كه بعدها بتواند پاسخ خود را با «حقيقت» و همچنين كردار خويش را بر اساس آن تنظيم كند، قطعاً در قيامت از كسانى خواهد بود كه خدايشان فرمود: «...وَهُمْ مِنْ فَزَع يَوْمَئِذ آمِنُونَ».[2]
عبارت حكيمانه «اِعْرِفِ الحقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»[3] در كنار صدها عبارت
[1] توبه (9)، 123. [2] نمل (27)، 89؛ نظير انبياء (21)، 101 ـ 103 و.... [3] بحارالانوار، ج 39، ص 239. امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حديثى كه از امالى مرحوم شيخ طوسى نقل شده، در گفتوگويى با حارث هَمْدانى در خلال بيان مطالبى ارجمند، اين جمله را فرمودند. در پايان، حضرت به عاقبت زيباى پيروان راستينشان در قيامت اشاره فرمودند. حارث در آن بيمارى در حالى كه از شدت شوق ردايش بر زمين كشيده مىشد، گفت: به خدا سوگند؛ پس از اين برايم مهم نيست كه مرگ مرا دريابد يا من مرگ را بيابم. اشعار زيباى مرحوم سيد حميرى نيز ترسيم كننده همين حديث است. بيت معروفش چنين است:
اى حارث همْدانى! هر كس چه مؤمن چه منافق هنگام مرگ مرا بالعيان مشاهده خواهد كرد.
جا دارد بگوييم:
اى كه گفتى فمن يمت يرنى *** جان فداى كلام دلجويت
كاش روزى هزار مرتبه من *** مُردمى تا بديدمى رويت
البته با مراجعه به بحارالانوار، ج 6، ص 179؛ ج 27، ص 160؛ ج 40 ص 126؛ ج 68 ص 120؛ ج 78 ص 41 و موارد ديگر مىتوان از اين رهنمود بهتر بهره برد.
در مورد ميزان حق بودن امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عنوان نمونهاى از هزاران مىتوان به منابع زير اشاره كرد:
از شيعه: شيخ صدوق، امالى، جزء 12، حديث 45 ص 512: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در گفت و شنودى با خداى تعالى در مورد حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) سخن گفتهاند. در پايان خداى تعالى مىفرمايد:
«قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِي أَنَّهُ مُبْتَلى وَ مُبْتَلى بِهِ لَولا عَلىٌّ لَمْ يُعْرَفْ حِزْبى وَ لا أوليائى وَ لا أولياءُ رُسُلى؛ در علم من چنين گذشته است كه هم (خود) او آزمايش مىشود، هم وسيلهاى براى آزمون ديگران خواهد بود. اگر علىّ نبود، نه حزب من شناخته مىشد، نه دوستان (راستين) من و نه دوستان پيامبرانم».
مرحوم علامه مجلسى نيز در بحارالانوار، ج36، ص 159 حديث 140 و ج 24، ص 181، حديث 14 آن را از كنز الفوائد نقل فرمودهاند:
از عامه: متقى هندى، كنزالعمال، ج 11، ص 598 ـ 627، به نقل 183 حديث شماره: 32877 ـ 33060. «از منابع مختلف» در مورد حضرت از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نقل كرده؛ از آن جمله:
«يا عَمّارُ إنْ رأيتَ عليّاً قد سَلك وادياً و سَلكَ الناسُ وادياً غَيْرَهُ فَاسْلُكْ مَعَ عَلِىّ وَ دَعِ النّاسَ إنّه لَنْ يَدُلَّكَ عَلى ردى و لَنْ يُخْرجَك عن الهُدى؛اى عمار اگر ديدى على((عليه السلام)) به راهى رفت و مردم راه ديگرى رفتند، تو راهِ على((عليه السلام)) را برو و «مردم را رها كن» چرا كه او تو را به سوى هلاكت نمىبرد و از هدايت خارجت نمىنمايد». ص 613، حديث 32972.
«يا أبا رَافِع سَتَكُونُ بَعْدي قَوْمٌ يُقاتِلُونَ عَليّاً حَقٌّ عَلَى اللهِ جِهادُهُم فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ جِهادَهُم بِيَدِهِ فَبِلِسانِهِ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ بِلِسانِهِ فَبِقَلْبِهِ لَيْسَ وَراءَ ذلِكَ شَىءٌ؛ پس از (درگذشتِ) من، جمعيتى با على(عليه السلام) جنگ خواهند نمود. بر خداوند است جنگيدن با آن جمعيت (لذا بر هر مسلمان دفع اين حقستيزان لازم است) پس كسى كه توانِ جنگ با آنان را ندارد (حداقل) با زبان خود (از اميرالمؤمنين(عليه السلام) دفاع نمايد. و) كسى كه (حتى) با زبان هم ياراى دفاع ندارد (لااقل) با قلب خويش (يار آن حضرت باشد) اين (امرى حياتى و مهم است و) چيزى بالاتر از آن وجود ندارد». همان، حديث 32971.
«من اطاعني فقد اطاع الله عز و جل و من عصاني فقد عصى الله عز و جل و من اطاع عليا فقد اطاعني و من عصى عليا فقد عصاني؛ هر كس از من حرفشنوى داشته باشد؛ پس همانا از خداى عز و جل اطاعت نموده است و هركه سرپيچى فرمان من كند، معصيت خدا نموده. و هركه على(عليه السلام) را اطاعت كند، مرا فرمان برده است و هر كس از دستور على(عليه السلام)سر بتابد، نافرمانى من كرده است». همان، حديث 32973.
«من فارق عليا فقد فارقني و من فارقني فارق الله؛ هركه از على جدا شود، از من بريده است و هركه مرا رها كند از خدا جدا شده است». همان، حديث 32974
البته احاديث عامه در اين زمينه فراوان است و جلد 42 تاريخ مدينة دمشق، يكى از كتبى است كه در ابواب مختلف احاديثى از منابع متقن و مورد قبول آنان نقل كرده است.