2. تعصّبهاى بيجا. از آنجا كه نزاع و خونريزى عادت ديرينه آنان بوده است و طبعاً به كشته شدن مردها مىانجاميد، زنان و دختران سرنوشتى جز اسارت نداشتند. اين نابخردان به جاى از بين بردن زمينه درگيرى و پديد نيامدن چنين وضعيت خفّتبارى، دختران را از ابتدا از بين مىبردند تا اگر در جنگى شكست خوردند دشمن بر ناموسشان مسلّط نشود!
شايد علت ناخوشايندى تولد دختر نزد آنان كه قرآن كريم به آن اشاره فرموده نيز، همين باشد:
وَإِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ[1] * يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلى هُون أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ؛[2] و هنگامى كه به يكى از آنان مژده دختردار شدن داده مىشد، در حالى كه به شدت خشمناك و غمگين مىگشت، چهرهاش (از ناراحتى و غم) سياه گشته و به خاطر دريافت اين خبر ناگوار از ميان جمعيت مىگريخت (و اين سؤال جدّى برايش مطرح بود كه) آيا با خوارى و خفّت او را نگه دارد و يا در دل خاك پنهانش نمايد. هان! چه بد حكم مىنمودند (چراكه با اين شدت از دختر داشتن بيزار بودند و براى خدا دخترانى تصور مىنمودند. نستجير بالله تعالى).
قطع رحم
انس و محبت بين اعضاى خانواده، يك فاميل و سپس خويشاوندان نزديك و دور، امرى فطرى است. انسان به طور طبيعى كه خود موهبتى
[1] مرحوم طبرسى در اولين معنايى كه براى كظيم ذكر فرمودهاند، آن را برگرفته از «كِظامة» به معناى «چيزى كه دهانه مَشك را با آن محكم مىكنند»، دانسته و افزودهاند: غم و اندوه هم دهان چنين پدرى را آنچنان بسته بود كه قادر به سخن گفتن نبود. مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 565. [2] نحل (16)، 58 و 59؛ نظير: زخرف (43)، 17.