انذار و موعظه كه در آن از مرگ، قيامت، جهنم و عذاب سخن به ميان مىآيد ترجيح مىدهد. اگر هم به طور اتفاقى و بهناچار در چنين مجلسى حضور يابد، آن موعظهها هيچ اثرى در او نمىبخشد.
بنابراين، زدودن قساوت از دل و ايجاد حالت خوف و خشيت از خداوند در آن، باعث ميراندن جاذبهها و جلوههاى حيات حيوانى و جايگزين ساختن حيات انسانى و الاهى مىگردد. آنگاه در سايه اين حيات الاهى و معنوى، انسان در پيشگاه خدا احساس خردى و كوچكى مىكند و با پروردگار خويش انس مىگيرد. از توجه به مظاهر دنيا و غفلت و دنيازدگى و دلبستگى به زخارف پوچ دنيا كه از آثار غفلت از خدا و كمالات متعالى انسانى است، رها مىگردد. او به درستى درمىيابد كه هدف او و آنچه براى آن آفريده شده، تعالى و كمالات متعالى انسان و نيل به قرب الاهى و بهرهمندى از رضوان حق در عالم آخرت است. مَثل او مَثل كسى است كه برليانشناس نيست و برليان قيمتى ارزشمند را از خرمهره و شيشههاى بىارزش تميز نمىدهد، وقتى به جاى برليان آن شيشههاى بىارزش را در اختيارش مىنهند، به تصور اين كه برليان است، بدانها دل مىبندد، اما وقتى سر عقل آمد و متوجه بىمقدارى آن شيشههاى داراى زرق و برق فريبنده گشت، آنها را دور مىريزد و به تلاش براى رسيدن به برليان قيمتى دست مىيازد.
كسى كه قدر لذتهاى معنوى و اخروى، انس با خدا و رسيدن به قرب الاهى را شناخت و فهميد لذتهاى دنيا در مقابل آنها پشيزى نمىارزد، حاضر نمىشود دل خود را با لذتهاى دنيايى مشغول سازد و