يعنى اگر كسانى به راستى به خدا و آيات الهى ايمان و اعتقاد داشته باشند اما عملا به لوازم آن پاىبند نباشند و مكرراً برخلاف آن عمل كنند و بر اين امر اصرار بورزند، عاقبت كارشان بدانجا خواهد انجاميد كه ايمانشان را از دست مىدهند و خداوند و نشانههاى او را انكار خواهند كرد و مورد استهزا قرار خواهند داد.
در هر صورت، دشمنان براى آن كه ايمان مردم را تضعيف نمايند، بايد روى دو عامل كار مىكردند: يكى شناخت، و ديگرى رفتار و عمل. در بعد رفتار، با فراهم كردن زمينه گناه و فساد، مردم را به مخالفت عملى با لوازم ايمان و اعتقادشان سوق مىدهند، كه اين امر با توجه به آن اصل روانشناختى كه اشاره كرديم، منجر به ضعف ايمان افراد خواهد شد. در بعد شناخت نيز سعى مىكنند با القاى شبهات، در باورها و اعتقادات مردم ايجاد تشكيك نمايند. آنان اينگونه القا مىكنند كه بسيارى از مطالبى كه در دين آمده با عقل جور درنمىآيد و در واقع، حرفهايى است كه روحانيون از خودشان ساختهاند. براى مثال، در مورد معاد مىگويند مگر امكان دارد كه انسان پس از مرگ دوباره زنده شود؟! انسانى كه تمام استخوانهايش مىپوسد و تبديل به خاك مىشود چگونه دوباره جان مىگيرد و به زندگى بازمىگردد؟!
البته اينگونه القائات تازگى ندارد و از دير زمان مطرح بوده است. تمامى انبيا(عليهم السلام) با چنين مطالبى مواجه بودهاند. براى مثال، يكى از مطالبى كه قرآن كريم دهها بار از قول مخالفان انبيا: نقل مىكند همين مسأله انكار معاد است:
قالُوا أَإِذا مِتْنا وَكُنّا تُراباً وَعِظاماً أَإِنّا لَمَبْعُوثُونَ؛[1] گفتند: آيا چون بميريم و خاك و استخوان شويم، آيا واقعاً باز ما زنده خواهيم شد؟