خوردن و آشاميدن بيشتر است و نياز مبرمى نيز به خوردن و آشاميدن ندارد، بالطبع آن را انتخاب خواهد كرد.بنابراين عقلايى نيست كه انسان سر سفره از آنچه لذّت بيشترى دارد صرفنظر كرده و به غذاى بىارزشترى قناعت كند. قطعاً اولياى خدا از لذت خوردنىها و آشاميدنىهاى بهشتى بىخبر نيستند و صرفنظر كردن آنها علّتى ندارد، جز اينكه لذتى كه از ياد و سخن گفتن با خدا مىبرند، به مراتب بيش از طعام و شراب بهشتى است. براى توضيح و بيان فزونى لذت ياد و سخن گفتن با خدا، بايد گفت: وقتى شكم انسان سير است، اگر غذاى بسيار لذيذى نيز تناول كند، نه تنها لذت نمىبرد، بلكه ممكن است حالت تهوّع نيز به او دست دهد. انسان وقتى از غذا لذت مىبرد كه بدنش بدان احتياج دارد و گرسنگى نشانه احتياج بدن است و نيز زمانى كه تشنه است از نوشيدن آب خنك لذت مىبرد.اكنون مىتوان اين سؤال را مطرح كرد كه انسان به چه چيز بيشتر نيازمند است؟ طبيعى است بدن ما نياز به آب و غذا دارد و اين يك نياز مادّى و حيوانى است، بلكه از آنجا كه گياهان نيز به غذا احتياج دارند، مىتوان گفت نياز به غذا يك نياز نباتى است. اما انسانيت انسان به شكم نيست كه وقتى خالى شود و مواد غذايىاش تحليل رود، نياز انسانى پيدا كند، بلكه همانطور كه گفته شد نياز به غذا، نياز جسمانى و حيوانى است و هرچه نياز بيشتر باشد در صورت تأمين، لذّت بيشترى حاصل مىشود. بايد گفت: هيچ نيازى براى انسان برتر از نياز به خداوند نيست، چرا كه همه نيازها به وسيله يكى از نعمتهاى خدا تأمين مىشود و اين در حالى است كه همه عالم هستى با يك اراده او تحقق مىيابد:«اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[1]فرمان نافذ خدا چنان است كه چون آفرينش چيزى را اراده كند، به محض اينكه بگويد: موجود باش، بىدرنگ موجود مىشود.وجود همه عوالم هستى، ظهور اراده خداست و اگر لحظهاى اراده او قطع گردد، همه عوالم نابود خواهند شد. ما به مظاهر اراده الهى، از خورشيد و آسمان گرفته، تا زمين و آب و ساير