مىگردد كه باندهاى بزرگى از افراد سرشناس، از سياستمداران گرفته تا ثروتمندان و سرمايهداران بزرگ، در چنين شبكههايى فعاليت مىكنند و عضويت دارند!
زهى تأسف و شرم بر اين بشر به اصطلاح مدرن و متمدن! در مقايسه چنين انسانهايى با حيوانات است كه آدمى به حقيقت كلام الهى، كه «بَلْ هُمْ أَضَل» واقف مىگردد و درمىيابد كه اين به ظاهر آدميان از هر حيوانى پستتر و فروتر شدهاند و آبروى انسان و انسانيت را بردهاند:
وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛[1] و در حقيقت، بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چراكه]دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلانند.
آرى، اين است داستان انسان كه از يك سو مىتواند آن قدر تنزل پيدا كند كه از هر حيوانى پستتر شود، و از سوى ديگر مىتواند آنقدر اوج بگيرد كه از فرشتگان نيز بالاتر رود. در بحث غريزه جنسى و كنترل آن، كسانى مىتوانند آنچنان ترقى كنند كه به پايه و مقام حضرت يوسف صدّيق برسند. يوسفى كه در عنفوان جوانى و اوج شهوت و غريزه جنسى قرار دارد و همه چيز براى ارضاى اين غريزه او آماده و مهيا است، اما دست رد به سينه دل و غريزه و شهوت مىزند و در آن صحنه خدا را مىبيند و سر در گرو اطاعت او مىنهد:
وَراوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَْبْوابَ وَقالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ؛[2] و آن [زن] كه يوسف در خانه اش بود، خواست از او كام گيرد، و همه درها را بست و گفت: «بيا كه از آنِ توام!» [يوسف]گفت «پناه مىبرم به خدا! او ولى نعمت من است [،و] مقام مرا گرامى داشته است. قطعاً ستمكاران رستگار نمىشوند.»