خلقت آنها اين بوده كه مرا عبادت و پرستش كنند و جز اين هيچ هدف ديگرى در كار نبوده است.
اين اعلان خداى متعال تعارف و شوخى برنمىدارد و مسأله را به صورت كاملا روشن و واضح براى همه بيان مىكند. بر اساس اين آيه تنها راه تكامل هر موجود مختارى بندگى خدا است و جز اين راهى وجود ندارد. هر چه غير از اين را كه ديگران آنها را ارزش و كمال مىدانند، تماماً اعتبارياتى است كه نمىتوان مبنا و پايهاى براى آن در واقعيات نشان داد؛ اما ارزشهاى الهى و اسلامى، هم چنان كه اشاره كرديم، همه ريشه در واقعيت دارد و بر اساس رابطهاى كه افعال با كمال واقعى انسان دارند بيان شده است. بر اساس ديدگاه اسلامى، انسان موجودى است كه بايد با اراده خود، هر گونه استقلال را از خويش نفى كند و به مقامى برسد كه در جوار خداى متعال و قرب الهى قرار الهى قرار گيرد و خانهاى در همسايگى خداوند براى خويش برگزيند؛ همچنان كه آسيه، همسر فرعون، از خداوند درخواست كرد:
رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّة؛[1] پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى برايم بنا كن.
راه همجوارى با خدا و نزديك شدن و قرب به او نيز «بنده شدن» و سر تسليم به مولا سپردن است. مادام كه آدمى خود را شريك خدا و در عرض او مىداند و مىگويد «تو يكى، من هم يكى» هيچگاه به جايى نخواهد رسيد و درهاى آسمان كمال به رويش بسته خواهد ماند. اين با بندگى جمع نمىشود كه انسان در مقابل خداوند شأن و اعتبارى براى خودش قائل شود و بگويد: خواست تو و خواست من، عزت تو و عزت من، آبروى تو و آبروى من، اراده تو و اراده من. كسى كه چنين مشى و مرامى دارد، اگر همه خلايق هم در مقابلش به خاك بيفتند و بگويند تو «رب أعلى» هستى، به هيچ جا نمىرسد و از نظر اسلام هيچ ارزشى ندارد. در اسلام همه ارزشها در «بندگى خدا» خلاصه مىشود و هر چيز زمانى ارزش دارد كه در مسير بندگى خدا تعريف شود و جاى بگيرد. از اين رو در بحث فعلى ما نيز تواضع تا آنجا ارزش محسوب مىشود كه بيانگر عظمت خداى متعال و عبوديت ما باشد، و اگر در جايى تواضع با اين امر منافات داشته باشد از ارزش بودن