آيه صراحت دارد كه آنان از آيات و نشانهها و معجزاتى كه حضرت موسى(عليه السلام) به ايشان نشان داده بود، به صحت ادعا و سخنان او يقين پيدا كرده بودند، اما با اين حال به آن حضرت كفر مىورزيدند.
بنابراين، ايمان علم تنها نيست، و به تعبيرى، مىتوان علم را فقط مقدمه حصول ايمان دانست. عنصر اساسى ايمان، حركت و عزمى است كه در درون انسان به وجود مىآيد و آدمى تصميم مىگيرد به علمى كه نسبت به خدا و پيامبران و معاد و قيامت پيدا كرده ملتزم باشد و لوازم آن را رعايت نمايد.
اما براى «تقوا» فقط اين كافى نيست كه ساحت درونى انسان تغيير كند، بلكه لازم است آنچه را در دل دارد و بدان ايمان آورده و تصميم به بناگذارى بر طبق آن گرفته، در بيرون هم بروز و ظهور دهد و در اعمال و رفتارش به منصه ظهور برسد و ما شاهد «عمل» او هم باشيم.
البته بايد توجه داشت كه ايمان و عمل صالح با يكديگر رابطه تأثير و تأثر متقابل دارند و هر مرتبه از يكى، زمينهساز پيدايش مرتبهاى بالاتر از ديگرى مىشود. گرچه شروع اين حركت از ناحيه ايمان است و ابتدا بايد ايمان در دل ظهور پيدا كند تا در پرتو و تحت تأثير آن، عمل صالح شكل بگيرد، اما در ادامه، انجام اعمال صالح به نوبه خود موجب تقويت و رشد و افزايش ايمان مىشود، سپس با رشد و تقويت ايمان، صدور اعمال صالح از شخص افزايش مىيابد و اين افزايش باز به شكلگيرى درجه بالاترى از ايمان منجر مىشود و اين رابطه به همين صورت ادامه پيدا مىكند. اين مسأله نظير رابطه رشد درخت و رشد شاخ و برگ آن است. شاخ و برگ جديد و بيشتر باعث مىشود درخت اكسيژن بيشترى جذب كند و در نتيجه بزرگتر شود. بزرگتر شدن درخت نيز به معناى رويش برگهاى جديد و جذب اكسيژن بيشتر است. جذب اكسيژن بيشتر نيز به معناى رشد بيشتر كل درخت است و اين رابطه به طور مستمر و تا آنجا كه شرايط اجازه بدهد ادامه مىيابد.
در هر صورت، با توجه به بيان مذكور (كه شرط فلاح، تقوا است و تقوا نيز به طور خلاصه مركب از دو مؤلفه ايمان و عمل صالح است) براى اوصاف مختلف و متفاوتى كه