كارهايى جز كسب رضاى خداى متعال نبود، به كمالاتى بسيار فراتر از كمالات فرشتگان دست خواهد يافت.
بنابراين مقتضاى حكمت الهى اين است كه بشر در امور فردى و اجتماعى دستش باز باشد و بتواند كارهايش را بر اساس اراده و خواست خود انجام دهد؛ اگر خواست اطاعت خدا كند و اگر خواست راه معصيت در پيش گيرد. تنها در اين صورت است كه «گزينش» و «انتخاب» معنا پيدا مىكند. اگر بشر توان طى كردن راههاى گوناگون و دست زدن به انجام كارهاى مختلف را نداشته باشد، سخن از گزينش و انتخاب، بى معنا است.
به هر حال، اين مرحله از حكمت الهى كه مقتضى آزادى اراده و عمل آدمى است ـ حتى در دست زدن به كارهايى كه بر خلاف مصالح فردى خود او يا مصالح اجتماعى هم نوعان او است ـ اقتضا دارد كه انسانها حتى بتوانند بر ضد همديگر لشكركشى كنند و به قتل و كشتار هم بپردازند؛ چرا كه اگر نتوانند، اختيار و آزادى آنان زير سؤال خواهد رفت.
2. تقسيم نسبى قدرت و سلطه
آن چه گفتيم يكى از ابعاد حكمت الهى بود، ولى بايد توجه داشت كه حكمت الهى فقط مقتضى مختار بودن انسان و قدرت وى بر جنگ و خون ريزى نيست؛ بلكه علاوه برآن اقتضا دارد كه هيچ گاه قدرت، چنان در دست يك فرد يا يك گروه متمركز نشود كه ساير افراد يا گروهها توان رويارويى و ايستادگى در برابر آن فرد يا گروه را به كلى از دست بدهند. اگر غير از اين باشد و يك فرد يا گروه بر ديگر افراد يا گروهها تسلط كامل يابد و آنان را به بردگى كشيده، زمينه گزينش و اختيار را از آنان سلب كند، اين