همين اختيار و اراده آزاد هم هست كه زمينه تكامل انسان را فراهم مىآورد.
بنابراين حركت تكاملى بشر در گرو آن است كه بتواند آزادانه آن چه را مىخواهد انجام دهد. از سوى ديگر نيز آزادى انسان در عين آن كه زمينه كمال وى را فراهم مىآورد، قدرت بر ظلم و امكان بى عدالتى و تجاوز را نيز در اختيار وى خواهد گذاشت. از اين رو آزادى بشر از يك سو متعلَّق اراده تكوينى خداوند و لازمه كمال او است و از سوى ديگر، مستلزم وجود بى عدالتى ها، ظلم ها، خون ريزىها و جنگها نيز هست. بسيارى از حيوانات هستند كه به دور از هر گونه ظلم و جنگ و جدال، زندگى آسوده اى دارند. اما در مورد انسان چنين نيست؛ زيرا اگر خداى متعال به صورت جبرى، امكان تجاوز و ستيز و درگيرى را از انسان مىگرفت، هر چند كه در چنين وضعى انسانها اضطراب و دغدغه جنگ را نداشتند و آسوده تر و راحت تر زندگى مىكردند، ولى به كمال لايق انسانى نيز نمىتوانستند دست يابند.
توجه به اين نكته هم لازم است كه البته اين جنگ و جدالها تا آن جا كه موجب خير و صلاح انسان باشد، «اصالتاً» متعلَّق اراده خداوند است، اما آن جا كه مستلزم شرّ و فساد گردد «بالتّبَع» متعلق اراده خداوند خواهد بود. اصولا در تمام مسايل خلقت، اراده حكيمانه الهى، اولا و بالاصالة به خيرات و كمالات تعلق مىگيرد، اما از آن جا كه تحقق خيرات و مصالح، در مواردى توأم با پيدايش پاره اى از شرور و مفاسد است، اين گونه شرور و مفاسد نيز بالتبع، متعلَّق اراده تكوينى خداوند واقع مىشود. اين مطلب در روايات اسلامى، به طرزى خاص و زبانى ويژه بيان گرديده است؛ مثلاً در