است و شايد ابتدا در مورد فشار فيزيکي و سپس در مورد فشار رواني بهکار رفته باشد، و بالأخره همين مفهوم هم توسعه يافته و در مورد هرگونه احساس فشاري بهکار رفته است، هرچند از ناحية شخص ديگري نباشد.
تا اينجا تحول مفهوم جبر را از نظر لغت و عرف بررسي کرديم، اکنون اشارهاي به معاني اصطلاحي اين واژه در علوم و فلسفه نيز خواهيم کرد:
يکي از اصطلاحات علمي جبر همان اصطلاح رياضي است؛ يعني نوعي محاسبه که در آن بهجاي اعداد از حروف استفاده ميشود، و شايد نکته جعل اين اصطلاح اين باشد که در محاسبات جبري، کميتهاي مثبت و منفي بهوسيله يکديگر جبران ميشوند، يا کميت مجهول در يکي از طرفين معادله را ميتوان با توجه بهطرف ديگر، يا با انتقال دادن عضوي از آن معلوم کرد، که اين خود نوعي جبران است.
اصطلاح ديگر آن، مربوط به روانشناسي است که در مقابل اختيار و اراده آزاد بهکار ميرود، و مشابه آن مسئله «جبر و اختيار» است که در علم کلام مطرح ميشود، و همچنين در اخلاق و حقوق و فقه نيز کاربردهايي دارد که توضيح همه آنها به درازا ميکشد.
از ديرزمان مفهوم جبر (در مقابل مفهوم اختيار) با مفهوم حتميت و ضرورت و وجوب فلسفي، خلط شده و در واقع کاربرد غلطي را براي آن به وجود آورده که همان حتميت و ضرورت باشد، چنانکه در مورد معادل آن «دِتِرمينيسم» در زبانهاي بيگانه مشاهده ميشود. در نتيجه، چنين توهمي به وجود آمده که در هر موردي، ضرورت علّي و معلولي پذيرفته شود، در آنجا اختيار موردي نخواهد داشت و برعکس، نفي ضرورت و حتميت، مستلزم اثبات اختيار است و آثار اين توهم در چندين مسئله فلسفي ظاهر شده که ازجمله آنها اين است که متکلمين، ضرورت علّي و معلولي را در مورد فاعل مختار، انکار کردهاند و بهدنبال آن، فلاسفه را متهم نمودهاند که خداي متعالي را مختار نميدانند. از سوي ديگر جبريين، وجود سرنوشت حتمي را دليل قول خودشان دانستهاند، و در مقابل، معتزله که قائل به اختيـار انسـان هستند، سرنوشت حتمي را نفي کردهاند. درصـورتيکه حتميتِ