مقدمهٔ ديگر آنکه انتزاع مفهوم واحد از امور کثير، کاشف از حيثيت واحد و مشترکي بين آنهاست، و دليل آن اين است که اگر حيثيت واحدي براي انتزاع مفهوم واحد لازم نباشد، لازمهاش اين است که انتزاع آن بدون ملاک باشد و بتوان هر مفهومي را از هر چيزي انتزاع کرد، در صورتي که بطلان آن روشن است.
بدينترتيب نتيجه گرفته ميشود که وجودهاي عيني داراي مابهالاشتراک خارجي هستند. سپس مقدمهٔ ديگري به آن ضميمه ميشود و آن اين است که وجود عيني، بسيط و داراي حيثيت عيني واحدي است و نميتوان آن را مرکب از دو حيثيت متمايز دانست. پس حيثيت امتياز وجودهاي عيني، مغاير با حيثيت وحدت و اشتراک آنها نخواهد بود، يعني اختلاف وجودها، تشکيکي و به معناي اختلاف در مراتب حقيقت واحد خواهد بود.
که اين دليل قابل مناقشه باشد؛ زيرا همانگونه که در درس بيست و يکم خاطرنشان کرديم، وحدت و کثرت معقولات ثانيه، دليل قاطعي بر وحدت و کثرت جهات عيني و خارجي نيست، بلکه تابع وحدت و کثرت ديدگاهي است که عقل در انتزاع اينگونه مفاهيم دارد. چهبسا که از حقيقت واحد و بسيطي، مفاهيم متعددي را انتزاع کند، چنانکه از ذات مقدس الهي، مفاهيم وجود و علم و قدرت و حيات را انتزاع ميکند، با اينکه هيچگونه کثرت و تعدد جهت عيني در آن مقام شامخ تصور نميشود، و چهبسا از ديدگاه واحدي به حقايق مختلفي بنگرد و از همه آنها مفهوم واحدي را انتزاع نمايد، چنانکه از واقعيتهاي خارجي گوناگون، مفهوم «واحد» را انتزاع مينمايد. مفهوم وجود و موجود نيز از همين قبيل است، و نظير آن، انتزاع مفهوم «عَرض» از مقولات نهگانه، و مفهوم «ماهيت» و «مقوله» و «جنس عالي»، از همه مقولات دهگانه است با اينکه بهنظر خود صدرالمتألهين هم هيچگونه مابهالاشتراک ذاتي بين آنها وجود ندارد.
بنابراين وحدت اينگونه مفاهيم فقط کاشف از وحدت ديدگاه عقل در انتزاع آنهاست، نه از وحدت حيثيت عيني مشترک بين آنها، و اگر چنين حيثيتي وجود داشته باشد، بايد از راه ديگري ثابت شود.