دانستيم که وحدت شخصي در هر موجود عيني، منافاتي با کثرت حقيقي همه موجودات ندارد. همچنين وحدت اتصالي جهان ماده، منافاتي با کثرت موجودات مادي ندارد؛ کثرتي که در سايهٔ تعدد صورتهاي مختلف حاصل ميشود. نيز دانستيم که وحدت نظام جهان به معناي وحدت حقيقي آن نيست. اما وحدت شخصي جهان به عنوان يک موجود زنده و داراي روح واحد را نميتوان اثبات کرد، و به فرض اينکه ثابت شود وحدتي بالعرض خواهد بود. به هر حال موضوع وحدت در اين سه فرض يادشده، جهان طبيعت و حداکثر جهان ممکنات است. اکنون سخن در اين است که آيا ميتوان براي کل هستي که شامل ذات مقدس الهي هم ميشود، وحدتي را اثبات کرد يا نه؟
در اين زمينه به چهار قول ميتوان اشاره کرد:
1. قول صوفيه که وجود حقيقي را منحصر به ذات مقدس الهي ميدانند و بقيهٔ موجودات را داراي وجودهاي مجازي ميشمارند، و با عنوان «وحدت وجود و موجود» معروف است.
ظاهر اين قول خلاف بداهت و وجدان است، ولي شايد بتوان براي آن تأويلي در نظر گرفت و آن را به قول ديگري که ذکر خواهد شد (قول چهارم) بازگردانيد؛
2. قول محقق دواني که آن را مقتضاي «ذوق تألّه» دانسته، و با عنوان «وحدت وجود و کثرت موجود» هم معروف شده است. بنابر اين قول، «وجود حقيقي» مخصوص به خداي متعـالي است، ولي «موجـود حقيقي» شامـل مخلوقات هـم ميشود، امـا به معناي «منسوب