هنگامي که عکس خود را در آينه تماشا ميکنيم، چنين ميانگاريم که مشغول تماشاي خودمان هستيم، درصورتيکه آنچه در آينه ديده ميشود انعکاسي از رنگها و خطوط چهرهٔ ماست، يعني انعکاسي از حدود و نه ذات محدود، ولي با نظر سطحي ميتوانيم بگوييم آنچه را در آينه ميبينيم، چهرهٔ خودمان است.
حمل ماهيات بر موجودات عيني هم از اين قبيل است و هرچند از نظر عرفي حمل حقيقي بهشمار ميرود، ولي با نظر دقيقِ فلسفي روشن ميگردد که تنها انعکاسي از قالبهاي آنهاست و نه عين آنها. چنين است که صدرالمتألهين بارها در کتابهاي خودش تأکيد ميکند که «ماهيت، شَبَح ذهني يا قالب عقلي براي حقيقت عيني است».[1]
با اين توضيحات روشن شد که جايگاه حقيقي ماهيات، از آن جهت که ماهيت است، فقط ذهن است و تحقق عيني آن همان وجود افرادش ميباشد. با نظر دقيق فلسفي هيچگاه ماهيت، بالذات تحقق عيني نمييابد. پس وجود ماهيت مخلوطه، و به دنبال آن وجود کلي طبيعي در خارج هم تنها به معناي اعتباري قابل قبول است، چنانکه در پايان درس بيست و پنجم اشاره شد.
ازاينرو ميتوان گفت که قائل شدن به وجود حقيقي براي کلي طبيعي، همان قول به اصالت ماهيت است و قائل شدن به اينکه وجود کلي طبيعي بالعرض است و افراد، واسطه در عروضِ وجود براي کلي طبيعي هستند، درحقيقت همان قول به اصالت وجود ميباشد، يعني کلي طبيعي که همان ماهيت است، امري اعتباري و نسبت وجود و تحقق خارجي به آن، بالعرض و نوعي مجاز فلسفي است.
حل دو شبهه
قائلين به اصالت ماهيت، به شبهاتي تمسک کردهاند که مهمترين آنها اين دو شبهه است:
شبههٔ اول: اگر وجود اصيل و داراي واقعيت عيني باشد، بايستي بتوان مفهوم «موجود» را بر آن حمل کرد و معنايش اين است که وجود داراي وجود است، پس بايد براي آن،