مستقلاً لحاظ کرده، آن را به «ابتدا» تفسير مينمايد و ميگويد کلمهٔ «از» دلالت بر «ابتدا» ميکند. بدينترتيب معناي «ثبوت دانش براي علي» را که يک مفهوم اضافي و متضمن معناي نسبت است، بهدست ميآورد. آنگاه حيثيت اضافه و نسبت آن را حذف کرده، بهمعناي مستقل و مطلقِ «وجود» نائل ميشود.
ولي شايد بتوان بيان سادهتري براي آشنايي ذهن با مفهوم وجود و ساير مفاهيم فلسفي ارائه داد، که نمونهٔ آن را در اينجا ذکر ميکنيم و در موارد ديگر هم به آن اشاره خواهيم کرد، و آن اين است:
هنگامي که نفس يک کيفيت نفساني، مثلاً ترس را در خودش مشاهده کرد و بعد از برطرف شدن آن، دو حالت خود را، در حال ترس و در حال فقدان ترس با يکديگر مقايسهٔ نمود، ذهن مستعد ميشود که از حالت اول، مفهوم «وجود ترس» و از حالت دوم، مفهوم «عدم ترس» را انتزاع کند و پس از تجريد آنها از قيد اضافه و نسبت، مفهومهاي مطلق «وجود» و «عدم» را بهدست بياورد.
اين شيوهاي است که در انتزاع ساير مفاهيم فلسفي هم بهکار ميرود، و از مقايسة دو موجود از ديدگاه خاصي، دو مفهوم متقابل انتزاع ميشود. از اينجا راز جفت بودن اين مفاهيم آشکار ميگردد؛ مانند مفهوم علت و معلول، خارجي و ذهني، بالقوه و بالفعل، و ثابت و متغير. در درس پانزدهم بيان کرديم که يکي از فرقهاي مفاهيم ماهوي با مفاهيم فلسفي، اين است که دستهٔ اول بهطور اتوماتيک در ذهن انعکاس مييابد، ولي دستهٔ دوم نياز به فعاليت درونذهني و مقايسهٔ و تحليل دارد، و در اينجا هم ديديم که چگونه ذهن بهوسيله مقايسة دو حالت نفساني، استعداد انتزاع دو مفهوم متقابل وجود و عدم را پيدا ميکند.
کيفيت آشنايي ذهن با ماهيات
صرفنظر از قول افلاطونيان که ادراک ماهيات را به مشاهدهٔ حقايق مجرد يا يادآوري مشاهدهٔ قبلي آنها تفسير ميکنند و بعضي از اقوال ديگر، مشهور بين فلاسفه اين است