1. ويژگي مفاهيم منطقي اين است که فقط بر مفاهيم و صورتهاي ذهني حمل ميگردند و ازاينرو با اندک توجهي کاملاً بازشناخته ميشوند. همه مفاهيم اصلي علم منطق از اين دسته هستند.
2. ويژگي مفاهيم ماهوي اين است که از ماهيت اشياء حکايت ميکنند و حدود وجودي آنها و ازاينرو ميتوان آنها را به «قالبهاي مفهومي» تعريف کرد. اين مفاهيم در علوم مختلف حقيقي کاربرد دارند.
3. ويژگي مفاهيم فلسفي اين است که بدون مقايسات و تحليلهاي عقلي بهدست نميآيند و هنگامي که بر موجودات حمل ميگردند، از انحاء وجود آنها (نه حدود ماهوي آنها) حکايت ميکنند؛ مثلاً مفهوم علت که بر آتش اطلاق ميگردد، هيچگاه ماهيت خاص آن را مشخص نميسازد، بلکه از نحوهٔ رابطه آن با حرارت که رابطه تأثير است حکايت ميکند؛ رابطهاي که بين اشياء ديگر هم وجود دارد. گاهي از اين ويژگي به اين صورت تعبير ميشود که مفاهيم فلسفي «ما بازاء عيني»» ندارند، يا عروضشان ذهني است. هرچند اين تعبيرات قابل مناقشه و محتاج به توجيه و تأويل هستند، همه مفاهيم فلسفي خالص از اين دستهاند.
4. ويژگي ديگرِ مفاهيم فلسفي اين است که در ازاي آنها، مفاهيم و تصورات جزئي وجود ندارد؛ مثلاً چنين نيست که ذهن ما يک صورت جزئي از عليت داشته باشد و يک مفهوم کلي، و همچنين مفهوم معلول و ديگر مفاهيم فلسفي. بنابراين هر مفهوم کلي که در ازاي آن يک تصور حسي يا خيالي يا وهمي وجود داشت، بهطوري که فرق بين آنها فقط در کليت و جزئيت بود، از مفاهيم ماهوي خواهد بود نه از مفاهيم فلسفي. ولي بايد توجه داشت که عکس اين ويژگي در مفاهيم ماهوي بهطور کلي صادق نيست؛ يعني چنين نيست که در ازاي هر مفهوم ماهوي يک صورت حسي يا خيالي يا وهمي وجود داشته باشد؛ مثلاً مفهوم «نفس» يک مفهوم نوعي و ماهوي محسوب ميشود، ولي صورت ذهني جزئي ندارد و فقط مصداق آن را ميتوان با علم حضوري مشاهده کرد.