واقع ميشود. دستهٔ دوم را که تنها بر امور ذهني حمل ميشود، «مفاهيم منطقي» يا «معقولات ثانيهٔ منطقي» مينامند.
اما مفاهيمي که بر اشياء خارجي حمل ميشوند، به دو دسته تقسيم ميگردند: يک دسته مفاهيمي که ذهن بهطور خودکار از موارد خاص انتزاع ميکند؛ يعني همينکه يک يا چند ادراک شخصي بهوسيله حواس ظاهري يا شهود باطني حاصل شد، فوراً عقل مفهوم کلي آن را بهدست ميآورد، مانند مفهوم کلي «سفيدي» که بعد از ديدن يک يا چند شيء سفيدرنگ انتزاع ميشود، يا مفهوم کلي «ترس» که بعد از پيدايش يک يا چندبار احساس خاص بهدست ميآيد. چنين مفاهيمي را مفاهيم ماهوي يا معقولات اُولي مينامند.
دستهٔ ديگر مفاهيمي هستند که انتزاع آنها نيازمند به کندوکاو ذهني و مقايسهٔ اشياء با يکديگر ميباشد؛ مانند مفهوم علت و معلول که بعد از مقايسهٔ دو چيزي که وجود يکي از آنها متوقف بر وجود ديگري است و با توجه به اين رابطه انتزاع ميشود؛ مثلاً هنگامي که آتش را با حرارت ناشي از آن مقايسهٔ ميکنيم و توقف حرارت را بر آتش مورد توجه قرار ميدهيم، عقل مفهوم علت را از آتش، و مفهوم معلول را از حرارت انتزاع ميکند و اگر چنين ملاحظات و مقايساتي در کار نباشد، هرگز اينگونه مفاهيم بهدست نميآيند، چنانکه اگر هزارانبار آتش ديده شود و همچنين هزارانبار حرارت احساس شود، ولي بين آنها مقايسةاي انجام نگيرد و پيدايش يکي از ديگري مورد توجه واقع نشود، هرگز مفهوم علت و معلول نميآيد. اينگونه مفاهيم را «مفاهيم فلسفي» يا «معقولات ثانيهٔ فلسفي» مينامند و اصطلاحاً ميگويند: معقولات اُولي هم عروضشان خارجي است و هم اتصافشان. معقولات ثانيهٔ فلسفي عروضشان ذهني، ولي اتصافشان خارجي است، و معقولات ثانيهٔ منطقي هم عروضشان ذهني است و هم اتصافشان.
دربارهٔ اين تعاريف و کاربرد واژه «عروض ذهني» و «عروض خارجي» و همچنين دربارهٔ ناميدن مفاهيم فلسفي به «معقولات ثانيه» جاي مناقشاتي هست، ولي ما آنها را فقط به عنوان «اصطلاح» تلقي ميکنيم و بهصورتي که گفته شد توجيه مينماييم.