معلول خامي انديشه فلسفي و نارسايي ابزارهاي تجربي بوده، نه نشانهٔ بياعتنايي به روش تجربي و کم بها دادن به آن، و نه دليل اينکه وظيفهٔ فلسفه ارائهٔ فرضيات است و وظيفهٔ علم، اثبات آنها با روش علمي، و اصولاً در آن عصر، مرزي بين علم و فلسفه وجود نداشته و همه علوم تجربي هم اجزائي از فلسفه بهشمار ميرفته است.
خلاصه
1. بعضي از کساني که تحت تأثير انديشههاي پوزيتويستي واقع شدهاند، چنين پنداشتهاند که تنها روش علمي و يقينآور، روش تجربي است و چون اين روش در فلسفه کارايي ندارد، ازاينرو مسائل فلسفي، قابل حل علمي و يقيني نخواهد بود.
2. بعضي از نوانديشان مسلمان نيز به پيروي از آنان بر اهميت روش تجربي تأکيد کرده و آن را به قرآن و اسلام نسبت دادهاند، و حتي راه اثبات مسائل ديني اعم از اعتقادي و عملي را روش تجربي قلمداد کردهاند.
3. تلاش براي کشف مجهول به سه صورت انجام ميگيرد: سير از جزئي به جزئي (تمثيل)؛ سير از جزئي به کلي (استقراء)؛ و سير از کلي به جزئي (قياس)، ولي راه اول و دوم نيز متضمن قياس است و در واقع، بدون سير از کلي به جزئي هيچ استنتاجي انجام نميگيرد.
4. درصورتيکه مواد (مقدمات) قياس يقيني باشد و به شکل صحيحي هم تنظيم شود، مفيد يقين خواهد بود و بهنام «برهان» ناميده ميشود.
5. مقدمات برهان يا بايد از بديهيات باشد و يا بهوسيله برهان ديگري از بديهيات استنتاج شود.
6. منطقيين بديهيات را به دو دسته تقسيم کردهاند: بديهيات اوليه و ثانويه، و دستهٔ دوم را شامل تجربيات هم دانستهاند.
7. قضاياي تجربي متضمن قياسي هستند و ميتوانند مقدمهاي براي قياس ديگر واقع شوند. بنابراين نه تجربه مستغني از قياس است و نه روشي در برابر روش قياسي.