الهام گرفتن از قرآن کريم به مقابله و معارضه با فرهنگ يوناني پرداختند و روش استقرائي و تجربي را جايگزين روش قياسي و تعقلي نمودند، و بعدها نفوذ فرهنگ اسلامي در اروپا موجب بيداري دانشمندان غربي و آگاهي از اين روش پيروزيآفرين گرديد.
اين توهمات، کار را به آنجا کشانيده که بعضي از ناآگاهان چنين پنداشتهاند که روش تحقيقي که قرآن کريم براي حل همه مسائل ارائه ميدهد، همان روش تجربي و تحققي (پوزيتويستي) است و حتي مسائل خداشناسي و فقه و اخلاق را هم بايد با همين روش بررسي کرد!
البته از کساني که چشم خود را فقط به دادههاي حسي دوخته و از ماوراي ادراکات حسي بستهاند و در واقع، منکر نيروي تعقل و ادراکات عقلي شدهاند و مفاهيم عقلي و متافيزيکي را پوچ و بيمعنا(!) ميشمرند، جاي تعجبي نيست که جايگاهي براي فلسفه در ميان علوم انساني قائل نباشند و تنها نقش آن را توضيح پارهاي از اصطلاحات رايج در زبانها بدانند و منزلت آن را تا حد «زبانشناسي» تنزل دهند، و يا وظيفهٔ آن را ارائهٔ فرضيههايي براي حل مسائل علوم معرفي کنند. ولي بسيار جاي تأسف است که کساني بهنام مسلمان و آشنا با قرآن چنين انحرافات و انحطاطهاي فکري را به قرآن کريم نسبت دهند و آن را مايهٔ افتخار اسلام و دانشمندان مسلمان قلمداد کنند.
ما در اينجا قصد نقادي انديشههاي پوزيتويستي را که اساس اين پندارها را تشکيل ميدهند، نداريم و در بحثهاي تطبيقي کمابيش به آن پرداختهايم،[1] ولي لازم ميدانيم توضيحي پيرامون روش تعقلي و روش تجربي بدهيم تا بيمايگي سخناني که در اين زمينه گفته شده، آشکار شود.
تمثيل و استقراء و قياس
تلاش براي کشف مجهولي با استفاده از معلوم ديگر، به سه صورت انجام ميگيرد:
1. سير از جزئي به جزئي ديگر؛ يعني دو موضوعي که مشابه يکديگرند و حکم يکي از آنها معلوم است، همان حکم را براي ديگري اثبات کنيم به استناد شباهتي که ميان دو