مقدّمه ... اقتصاد و اخلاق، در معنا بخشيدن به زندگى مادّى و معنوى بشر و نيل او به مدارج عالى كمالِ روحى، نقش تعيين كنندهاى دارند و مىتوان گفت، در اين جهت مكمّل يكديگرند. از سويى زندگى فردى و اجتماعى انسانها، بدون اقتصادى شكوفا و رشد يافته، بسى تلخ، دشوارو قرين نكبت و بدبختى است. اقتصاد بيمار، همواره زمينه ساز نابودى ارزشهاى اخلاقى و استيلاى سايه سياه فساد، فحشا، جرم و جنايت بر زندگى بشر است. چه بسا انسانهايى كه وامانده گرده نانى بخور و نمير هستند، نتوانند به تعالى معنوى بينديشند و از آرمانهاى انسانى و فضايل و مكارم اخلاقى، تصوّر و ترسيم روشن و شايستهاى داشته باشند. از همين رو است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله تهيدستى را سختتر از قتل، «1» و امير مؤمنان، على عليهالسلام، مردن وزير خاك رفتن را بهتر از نادارى دانستهاند. «2» و از سوى ديگر، رفاه روز افزون مادّى و تسلّط لجام گسيخته پول و سرمايه، اگر به وسيله ايمان به خدا و پايبندى به فضايل اخلاقى و ارزشهاى معنوى مهار نشود، آنچنان آدمى را در باتلاق خور و خواب و خشم و شهوت فرو مىبرد كه بكلّى همه كرامتهاى روحى و استعدادهاى تكامل بخش خدادادى خويش را به فراموشى مىسپرد و به شكل حيوانى ثروتمند و رفاه طلب مسخ مىشود؛ همان حقيقت روشنى كه قرآن كريم دربارهاش مىفرمايد: «إِنَّ الْانْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَاهُ اسْتَغْنى» «3» به يقين انسان طغيان مىكند از اين كه خود را بىنياز ببيند.