(1) - علم و ادراك به اعتبارى به دو قسمت
تقسيم مىشود. علم و ادراك حصولى و علم و ادراك حضورى. و فقط در مورد ادراكات
حصولى است كه مىتوان گفت عين واقعيّت خارجى اشياء نزد فاعل ادراك حضور نمىيابد،
در ادراك حضورى فاعل شناسائى با عين و واقعيت متعلّق شناسائى متحد مىگردد. در علم
حصولى فاعل ادراك با واقعيّت وجود خارجى عينا تماس ندارد و ليكن معنى اين سخن اين
نيست كه مثال و نمودارى از وجود خارجى در نزد فاعل شناسائى نمودار مىگردد. اين
مطلب همان قول به اشباح است كه فلاسفه حسى مذهب و گروهى از متكلّمين اسلامى به آن
معتقدند.
مطابق نظريه «اشباح»، هنگام علم و ادراك صرفا تصويرى از اشياء خارجى
در ذهن پيدا مىشود تصويرى كه بوسيله نقاشى يا فيلم عكاسى بر صفحه مقوا پديد
مىآيد. نظريه «شبح» متداولترين و سادهترين نظريه در باب حقيقت آگاهى و وجود ذهنى
است.
در باب تبيين حقيقت ادراك و وجود ذهنى نظريه ديگرى وجود دارد كه
نظريه «اضافه» است. اين نظريه متعلق به فخر رازى است. فخر رازى براى اينكه ميان
علم و جهل فرق بگذارد و در عين حال وجود هر نوع نقش و صورتى را در ذهن انكار كند
مىگويد علم از مقوله اضافه است. يعنى علم صرفا نسبتى است ميان عالم و شىء خارجى
كه متعلّق شناسائى است.
نظريه سوم در اين باب عقيده حكماى متأخّر اسلامى است. حكماى اسلامى
حقيقت علم و آگاهى نسبت به اشياى خارجى را حصول ماهيّت شىء خارجى در ذهن
مىدانند. يعنى آنگاه كه به چيزى علم پيدا مىكنيم ذات و ماهيّت آن شىء در ذهن ما
وجودى ديگر پيدا مىكند. علّت اينكه پس از پيدايش صورت يك شىء معيّن در ذهن، ما
التفات به خارج پيدا مىكنيم و اين صورت مانند آئينهاى است كه خارج را ارائه
مىدهد و خارج را بر ما منكشف مىكند، اين است كه صورت ذهنى ما ظهور ماهيّت و ذات
شىء خارجى است. يعنى همان ماهيّت خارجى در مرحله ذهن وجود ديگرى پيدا كرده است.
آنگاه كه مثلا انسان يا سنگ يا عدد يا خط و ... را تصور مىكنيم واقعا در ذهن ما
انسان، سنگ، عدد، خط و ... وجود پيدا مىكند ولى نحوه وجود انسان ذهنى يا سنگ ذهنى
با نحوه وجود انسان و سنگ خارجى دو تا است.
مطلب ديگرى كه در اينجا نيازمند توضيح است اين است كه فرضا اگر در
علم و ادراك نمودار و مثالى از شىء در ذهن وجود داشته باشد، در علم حصولى است كه
اين مطلب صادق است و ليكن در علم حضورى اساسا واسطهاى در كار نيست و در علم حضورى
واقعيّت معلوم عين واقعيّت علم است و شىء ادراككننده بدون وساطت مفهوم ذهنى
شخصيّت واقعى معلوم را مىيابد، مثلا آن وقتى كه لذّت يا اندوهى به ما دست مىدهد
واقعيّت اراده و تصميم و لذّت بر ما هويداست و ما در آن حال بدون وساطت تصوير ذهنى
آن حالات مخصوص را مىيابيم.
علم حضورى داراى چهار قسم زير است:
1- علم حضورى نفس به ذات خود 2- علم حضورى نفس به كارهائى كه در دايره وجودش اتفاق مىافتاد.