اين اصطلاح را لويى برول به معنى جزئى از اخلاق به كار برده است كه
متضمن بحث در هر واقعيتى است كه برتر (متعالى) از حقيقت اخلاقى واقعى باشد، و نيز
متضمن بحث در هر چيزى است كه براى معقول بودن حقيقت اخلاقى، امرى ضرورى است.
و نيز لفظ فوق اخلاق، صفت اصول و اركانى است كه در فوق اخلاق واقع،
قرار دارد و در مقابل قواعد اخلاق عملى است كه منطبق با افعال پسنديده و شرعى است.
ما بعد التجربى
فارسى/ فوق تجربى
فرانسه/Metempirique
انگليسى/Metempirical
اين لفظ اصطلاحى است كه لويس آن را وضع كرده و به معنى آنچه فوق
تجربه است، و ربطى به علوم تحصّلى ندارد، به كار برده است، مانند موجودات مفارق و
صور متعاليه. اين لفظ مترادف ما بعد الطبيعه است.
ما بعد الطبيعة
فارسى/ ما بعد الطبيعة
فرانسه/Metephysique
انگليسى/Metaphysics
لاتين/Metaphysica
1- ما بعد الطبيعه علمى است كه به بخشى از نوشتههاى ارسطو كه مربوط به
فلسفه اولى است، اطلاق مىشود. اين بخش از نوشتههاى ارسطو را از اين جهت به اين
اسم ناميدهاند كه، آندروينكوس رودسى كه در قرن اول پيش از ميلاد، آثار ارسطو را
جمعآورى كرده است، مباحث فلسفه اولى را در مجموعه آثار ارسطو، بعد از علوم طبيعى
قرار داده است.
ما بعد الطبيعه، نزد كندى عبارت است از فلسفه اولى و علم ربوبيت، و
نزد فارابى عبارت است از «علم به موجود، از آن جهت كه موجود است»، و نزد ابن سينا
«اين علم از موجود مطلق بحث مىكند و در تفصيل به جايى منتهى مىشود كه علوم ديگر
از آنجا آغاز مىشود. بنا بر اين مبادى علوم جزئى، همه در اين علم بيان مىشود.»
(نجات) ابن رشد اين علم را ما بعد الطبيعه ناميده است و كار اين علم نزد ابن رشد
عبارت است از «نظر كردن در وجود از آن جهت كه موجود است.» و بر سه قسم است:
اول- «قسمتى كه در آن، امور محسوس، از آن
جهت كه محسوس است، و تمام اقسام آن كه عبارت از مقولات دهگانه است، و تمام لواحق
آن، مد نظر است» دوم «قسمتى كه در آن مبادى جوهر، يعنى امور مفارق مورد توجه است و
بحث مىشود كه وجود آنها چگونه وجودى است و نسبت آنها