2- در افسانههاى يونان باستان. زمان خدايى است كه اشياء را رشد مىدهد
و به غايتشان مىرساند.
3- فرق زمان و دهر و سرمد اين است كه: نسبت متغير به متغير زمان است،
نسبت ثابت به متغير دهر است، نسبت ثابت به ثابت سرمد است.
4- ارسطو گمان كرده است زمان مقدار حركت فلك اعظم است. زيرا زمان در
زيادت و نقصان متفاوت است، بنا بر اين كميت است. و چون جوهر فرد محال است زمان
نمىتواند كم منفصل باشد و مركب از آنات پى در پى نيست، پس كم متصل است. اما قرار
ندارد، بنا بر اين مقدار هيأت (عرض) بىقرار، يعنى حركت، است.
5- بيشتر فيلسوفان اسلامى، براى زمان همين معنى ارسطوئى را در نظر
گرفتهاند. اما متكلمان گمان كردهاند كه زمان چيزى موهوم و اعتبارى است. اشاعره
آن را چنين تعريف كردهاند: زمان متجدد معلومى است كه متجدد موهوم ديگرى توسط آن
سنجيده مىشود. فخر رازى در مباحث المشرقيه آورده است: زمان مانند حركت داراى دو
معنى است: يكى شىء موجود در خارج، تقسيمناپذير، مطابق با حركت. دوم امر متوهم كه
وجود خارجى ندارد.
6- زمان، نزد بعضى از فيلسوفان، يا گذشته است يا آينده. در نظر اينان
زمان حاضر وجود ندارد، بلكه حاضر عبارت است از آن موهومى كه مشترك بين گذشته و
آينده است.
7- از معانى زمان در فلسفه جديد اين است كه امرى متوسط است نه امر
نهايى نامحدود شبيه مكان كه تمام حوادث در آن جريان دارند. پس هر يك از حوادث
داراى تاريخى است. و خود زمان توسط عقل و بطور غير منقسم ادراك مىشود، خواه مطلقا
امرى موجود باشد، چنانكه نيوتن و كلارك معتقد بودند، و خواه فقط در ذهن موجود
باشد، چنانكه لايب نيتس و كانت معتقد بودند. لايب نيتس گويد:
زمان يك تصور مثالى است. كانت گويد: زمان صورت پيشينى محيط بر اشياء
محسوس است و مقادير محدود زمانى چيزى نيست جز اجزاء زمان كه خود امرى نهايى و واحد
نيست. گويى زمان دايرهايست محيط بر تمام اشياء، جز اينكه داراى يك بعد، يعنى
داراى طول است.
بيشتر دانشمندان زمان را به صورت يك خط مستقيم نامحدود نشان دادهاند
كه هر يك از نقاط آن متجانس با نقاط ديگر است.
8- بعضى متفكران جديد گفتهاند: زمان تغيير متصلى است كه حاضر را ماضى
مىگرداند. برگسون گويد: «عقل از هر چيز سيالى مىگريزد و به هر چه دست يابد آن را
خشك و منجمد مىكند. مادر زمان حقيقى نمىانديشيم بلكه در آن زندگى مىكنيم. زيرا
زندگى از هر جهت بر عقل طغيان مىكند.» (تطور خلاق).
بنا بر اين زمان حقيقى كه عبارت از گذران و سيلان است، غير از زمان
رياضى يا زمان علمى است. زمان حقيقى، دفعه سيالى است، يا جريان متحركى است، يا موج
مستمرى است كه در مقابل ديدگان كسى كه در ساحل ايستاده است، جريان مىيابد. در اين
مورد جريان زمان و سير زمان را به كار بردهاند.
9- معنى آنچه گفتيم اين است كه زمان يا مترادف ديمومت است يا غير از آن
است. اگر مترادف ديمومت باشد، واسطهايست كه افعال و حوادث در آن جريان مىيابد.
مثل اينكه مىگوييم: زمان سقوط اجسام يا زمان ذوبان، يا زمان حالات روانى. اما اگر
متفاوت با ديمومت باشد، دال بر زمان مطلق يا زمان مجرد است.
10- زمان وجودى عبارت است از زمان درونى
يا زمان وجدانى كه رنگ انفعال به خود گرفت است. مثل زمان انتظار يا زمان آرزو. اين
زمان از مقوله كميت نيست، بلكه كيفيتى است كه قابل سنجش نيست اين زمان انفعالى در
مقابل زمان فعال است كه به تأثير در اشياء اطلاق مىشود و جنبه عينى و كمى دارد و
قابل اندازهگيرى است.
زمانى
فارسى/ زمانى
فرانسه/Temporal
انگليسى/Temporal
زمانى منسوب به زمان است، يعنى موجود در زمان، و در مقابل ابدى قرار
دارد.
زيرا زمانى دال بر متغير و ابدى دال بر ثابت است.
نسبت زمانى به ابدى، مثل نسبت متناهى به نامتناهى است.
فرق زمانى و ابدى را به اين صورت نيز بيان كردهاند كه:
زمانى متعلق به زندگى مادى است در حالى كه ابدى متعلق به زندگى روحى
است. در اين مورد گفتهاند سلطه زمانى و سلطه روحى.