اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 306
ببينى». اين جمله مىتواند اشاره به دگرگونى پىدرپى اشيا باشد؛ زيرا
طبق حركت جوهرى هيچچيزى ثابت و برقرار نيست. بنابراين، نمىتوان او را دو بار ديد
و نمىتوان او را يكبار ديد؛ چراكه براى يكبار ديده شدن هم در جاى خود ميخكوب
نمىشود.
اين عبارت، شبيه اين است كه گفته شود: در يك آب، نمىتوان دو بار شنا
كرد؛ بلكه يكبار هم نمىشود، شنا كرد. نه تنها آب، ثبات و قرارى ندارد؛ بلكه
شناكننده هم قرار و ثباتى ندارد. چنانكه در نمونه پيش نيز نه تنها چيزىكه ديده
مىشود، قرار و ثباتى ندارد، بلكه خود بيننده نيز چنين است.
[1]
بارى، از يكسو، معتقديم كه واجب الوجود، علم به جزئيّات دارد و از
سوى ديگر، جزئيّات مادّى، متغيّر و متبدّل، بلكه نفس تغيّر و تبدّل مىباشند،
بنابراين، بايد معلوم شود كه علم به جزئيّات، در چه صورتى مستلزم تغيّر است و در
چه صورتى مستلزم تغيّر نيست.
ما در نمط چهارم گفتهايم كه واجب الوجود، موضوع براى تغيّر نيست. [2] در همين نمط يك قاعده كلى ارائه داده
و گفتهايم: هر چيزى كه موضوع تغيّر نيست، از پذيرش صفتهاى متغيّر، منزّه است؛ [3] بلكه تنها صفتهايى مىپذيرد كه
متغيّر نباشد؛ مگر اينكه صفتهاى متغيّر، اضافى محض باشند كه تغيّر آنها به لحاظ
خارجى و نسبى
[1] . در نمونههاى بالا، تنها مىخواهيم مثالهايى براى جزئيّات
متغيّر ذكر كنيم. هرچند مثالها مورد اشكال و تأييدى بر سفسطه باشد؛ چراكه
گفتهاند: در مثال مناقشه نيست. براى رفع مناقشه در مثال اوّل دو راه داريم: يكى
اينكه چون هربار كه شىء ديده مىشود، تصويرى جديد از او در چشم منعكس مىشود.
بنابراين، دو بار ديده نمىشود و چون به هنگام ديدن، خود شىء را نمىبينيم، بلكه
تصوير آنرا مىبينيم، پس يكبار هم او را نمىبينيم.
و اما اگر اشكال به لحاظ حركت يكپارچه و جوهرى باشد، راه ديگر اين
است كه برمبناى وحدت وجود، حركت جوهرى منافاتى با بقاى شىء و ثبات آن ندارد. از
همين راه به اشكال مثال دوم هم پاسخ مىدهيم.