و همينها نيز گاهى مىگويند: نفس ناطقه، هرگاه چيزى را تعقّل كند،
تعقّل آن چيز، تنها به وسيله اتّصال آن به عقل فعّال است. اين سخن، حق است. [2]
گفتهاند: اتّصال نفس به عقل فعّال، اين است كه خود عقل فعّال شود؛
زيرا نفس عقل مستفاد مىشود و عقل فعّال، خود به نفس اتّصال مىيابد، پس عقل
مستفاد مىشود. [3]
و اينان يا بايد عقل فعّال را تجزيهپذير بدانند كه بخشى از آن
اتّصال يابد و بخشى اتّصال نيابد، يا بايد قبول كنند كه- بدون تجزيهپذيرى عقل-
نفس يكباره به آن متّصل مىشود و كامل و واصل به هر معقولى مىگردد. [4]
بهعلاوه، در اينكه مىگويند: نفس ناطقه، هنگامىكه به عقل مستفاد،
صورتپذير مىشود، خود آن است، محالى است كه همچنان به حال خويش باقى است. [5]
شرح و تفسير
يكى از لوازم اتحاد عاقل و معقول، اتحاد معقولها بود. شيخ الرئيس
درباره بطلان آن در فصل پيش سخن گفت.
[1] . «قائمة بحالها» خبر «أنّ» و «هي العقل المستفاد» خبر «إنّ»
است.
[2] . شيخ الرئيس با تئورى اتّصال نفس با عقل فعّال در حين ادراك
معقولها موافق است.
[3] . او در عين اينكه با اتّصال نفس با عقل فعّال، موافق است،
اتحاد آنها را نمىپذيرد.
[4] . از نظر او اتحاد نفس با عقل فعّال، مستلزم يكى از دو محذور
است: يكى اينكه عقل فعّال تجزيه شود و ديگرى اينكه نفس به تمام صورتهاى معقول،
واصل گردد.
[5] . اين هم محذور سومى است كه بنابر اتحاد نفس با عقل مستفاد
لازم مىآيد. اين محذور در فصلهاى پيش بيان شده است.
اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 140