اسم الکتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات المؤلف : بهشتى، احمد الجزء : 1 صفحة : 133
انسان حكيم، انسانى است كه وجودش جهانى عقلى، همانند جهان عينى و
خارجى باشد. انسان هنگامى جهان عقلى مىشود كه داراى صورتهاى عقلى گردد و از
آنجا كه شيئيّت هر چيزى به صورت است نه به ماده، شيئيّت انسانى كه با صورتهاى
عقلى جهان عقلى شده، همان صورتهاى عقلى اوست و براى همين است كه صدر المتألّهين
از شيخ الرئيس نقل كرده است كه هر چيزى به صورت خود، آن چيز است نه به مادّه خود.
او بهطور مبالغهآميزى معتقد بوده است كه تخت چوبين به هيئت خود، تخت است نه به
چوب و شمشير به تيزيش شمشير است، نه به آهن.
[1]
2. محسوس، متخيّل و موهوم، جزئى است و جزئى، كسب و اكتساب نمىپذيرد.
آنچه كسب و اكتساب مىپذيرد، كلّى است و كلّى همان معقول است.
بنابراين، به لحاظ اينكه امور جزئى- كه به حس، خيال و وهم ادراك
مىشوند- قابل كسب و اكتساب نيستند و تنها نقش آنها نقش إعدادى است و معدّ نفس
براى ادراك معقولاتند، در مبحث اتحاد، مورد توجه و اعتنا قرار نگرفتهاند و تنها
اتحاد عاقل و معقول، مورد توجه قرار گرفته است. ادراك جزئيّات وهمى، حسى و خيالى،
حكمتانگيز نيست؛ تا انسان به بركت آن جهان پايدار عقلى و همانند جهان عينى گردد.
با ادراكهاى حسى، خيالى و وهمى، انسان جهان ناپايدار، حسى، خيالى و وهمى مىشود.
جهان ناپايدار را ارزش و اعتبارى نيست؛ مگر در حدّى كه نردبان وصول به جهان پايدار
باشد.
فرق دنيا و آخرت هم به پايدارى و ناپايدارى آنهاست. دنياى ناپايدار
مىتواند نردبانى باشد براى رسيدن به عالم پايدار. امير المؤمنين عليه السّلام
فرمود:
إنّما الدّنيا دار مجاز و الآخرة دار قرار، فخذوا من ممرّكم لمقرّكم؛ [2]
[1] . ر. ك: الحكمة المتعاليه فى الاسفار الاربعه، فن 6، فصل 9، ج
5، ص 300.