خواجه نصير الدّين طوسى در مقام نقد سخنان فاضل شارح مىگويد: اين
شرائط گاهى به اجزاء قضيّه (يعنى موضوع و محمول) مربوط مىشود و شما گفتيد كه يا
به موضوع به تنهايى بر مىگردد يا به محمول به تنهائى، و چون موضوع قضايائى كه شما
گفتيد (حدّاقلّ در عكس قضايا) صلاحيّت محمول واقع شدن را دارد و محمول آنها نيز
صلاحيّت دارد كه موضوع واقع شود، پس تخصيص بعضى از اين شرائط به موضوع و بعضى ديگر
به محمول وجهى ندارد. و البتّه گاهى اين شرائط به گونهاى است كه تنها به حكم
مربوط مىشود و اصلا ربطى به موضوع يا محمول ندارد، مثل اينكه مىگوئيم: خورشيد
لباس خيس را خشك مىكند. (اگر هوا به شدّت سرد نباشد.) و خورشيد آن را خشك
نمىكند. (اگر هوا به شدت سرد باشد.) ملاحظه مىشود كه عدم برودت هوا نه جزئى از
موضوع و نه جزئى از محمول است، بلكه شرط وجود يا عدم حكم است [2].
چنانكه نقل مىشود فارابى قبل از فخر رازى وحدت موضوع و محمول را هم
تنها به وحدت نسبت حكميّه برگردانده و آن را براى تحقّق تناقض بين دو قضيّه كافى
دانسته است، زيرا اگر موضوع يا محمول يا زمان و مكان و ساير شروط هشتگانه در دو
قضيّه يكى نباشد، نسبت حكميّه آنها يكى نخواهد بود. و اگر دو قضيّه در نسبت حكميّه
متّحد باشند در ساير امور هشتگانه نيز متّحد خواهند بود
[3].
امّا اكثر منطقيان بر لزوم وجود وحدات هشتگانه براى تحقّق تناقض بين
دو قضيّه تأكيد كرده و حتّى متأخّران وحدت ديگرى را هم اضافه كردهاند كه وحدت حمل
است. [4] (جزئى جزئى است به حمل اوّلى ذاتى، و
جزئى جزئى نيست به حمل شايع صناعى) و ادغام كردن همه شرائط در دو شرط يا يك شرط
نقض غرض است. زيرا هدف از بيان تفصيلى اين شرائط آن است كه از متفاوت شدن قضايا به
سبب
[2] - عبارت خواجه چنين است: «و أقول: إنّها قد تقع بحيث تتعلّق
بالمفردات، و حينئذ تتعلّق إمّا بالموضوع وحده أو بالمحمول وحده كما ذكر، إلّا أنّ
المفردات الّتى تختلف باختلاف هذه الأمور تصلح لأن توضع و تصلح لأن تحمل، فتخصيص
البعض بأحدهما دون الآخر ممّا لا وجه له. و قد تقع بحيث تتعلّق بالحكم نفسه من غير
تخصّص بأحد جزئيه، مثلا إذا قلنا: الشّمس تجفّف الثوب الندىّ أى إن لم يكن الهواء
باردا شديدا، و لا تجفّفه أى إن كان باردا، لم يكن عدم برودة الهواء جزا من الشّمس
الّتى هو الموضوع و لا من قولنا تجفّف الثوب الندىّ الّذى هو المحمول، بل كان شرطا
فى وجود الحكم و عدمه ...» (شرح اشارات، 1/ 180)
[3] - ر. ك: مولى عبد اللّه يزدى؛ «حاشيه بر تهذيب المنطق
تفتازانى»؛ چاپ سنگى؛ ص 61.