«.. ستايش خداى را كه وقتى ندايش مىدهم اجابتم مىكند و همه عيبهاى
مرا مىپوشاند و من نافرمانيش مىكنم و نعمتى عظيم به من مىدهد و جزاى آن
نمىگزارم، چه موهبتهاى گوارايى كه مرا عطا كرد و بيمارى عظيمى كه كفايت نمود و
شادمانيهاى شگفتانگيز و نغز كه به من نشان داد، پس از روى ستايش او را ثنا
مىگويم و تسبيح گويانه او را ذكر مىكنم. ستايش خداى را كه پردهاش ندرد و درش
نبندد خواهانش رد نگردد و آرزومندش نااميد نشود.»
ذكر خداى متعال هنگامى جلوه مىگردد كه انسان اسماء حسناى او را ياد
مىكند و همان هنگام به ياد خود مىآورد كه به خدا نيازمند و مضطرّ است و در پيش
او ناتوان؛ اگر انسان بتواند خود را بشناسد و با خودشناسى به درجهاى برسد كه
بفهمد هر خيرى به او مىرسد از خداست و هر شرى به او مىرسد ازخود اوست، و دريابد
كه سرشت او در درّه ضعف، عجز، عدم و عجله پا گرفته است، اگر انسان به اين سطح از
شناخت برسد به اوج عبوديّت و قلّه اطاعت خدا رسيده است.
پس خداى سبحان مىخواهد كه هويّت تن ما را از طريق كارهاى نيكمان به
ما بشناساند و وقتى خود را شناخت، بتحقيق خداوندش را خواهد شناخت.
و روشن است، آنچنانكه بعضى مىپندارند كار چندان سادهاى نيست، زيرا
رسيدن به اين سطح از شناخت، نيازمند كارى فراوان، ثابت و مستمر است، چگونه؟
مىتوان از طريق آنچه در حديث آمده است، پاسخ را مشخّص كرد: روانها
اسم الکتاب : دعا معراج مومنين و راه زندگى المؤلف : مدرسى، سيد محمد تقى الجزء : 1 صفحة : 140